عبادت غرض از خلقت انسان است و كمالى است كه عـايـد بـه انسـان مـىشـود، هم عبادت غرض است و هم توابع آن، كه رحمت و مغفرت و غيره باشد و اگر براى عبادت غرضى از قبيل معرفت در كار باشد، معرفتى كه از راه عبادت و خلوص در آن حـاصل مىشـود، در حقيقت غرض اقصى و بالاتر است و عبادت غرض متوسط است.
مراد به عبادت خود عبادت است نه صلاحيت و استعداد آن و اگر غرض به استعداد هم تعلق گرفته باشد، غرض ثانوى و جزئى است، تا مقدمه باشد براى غرض اولى و اعلا كه همان عبادت است، همچنان كه خود عبادت يعنى اعمالى كه عبد با اعضاء و جوارح خود انجام مىدهد، برمىخيزد، مىايستد، ركوع مىكند، به سجده مىافتد، غرض به همه اينها تعلق گرفته و لذا مىبينيم امر به آنها فرموده، اما اين غرض براى مطلوب ديگر و غرض بالاتر است و آن اين است كه بندگى و ذلت عبوديّت بنده را در برابر ربالعالمين نشــان دهــد، ذلــت عبــوديّت و فقــر مملوكيّت محض خود را در قبال عزت مطلق و غناى مـحض مـجســم و مـمثل سازد.
پس معلوم مىشود حقيقت عبادت اين است كه بنده خود را در مقام ذلت و عبوديّت واداشته و رو به سوى مقام رب خود آورد. پس غرض نهايى از خلقت همان حقيقت عبادت است، يعنى اين است كه بنده از خود و از هر چيز ديگر بريده، به ياد پـروردگـار خـود باشد و ذكر او گويد.
عبــادت غــرض و نتيجــهاى اســت كه عـايـد فعل خدا مىشود، نه عايد فاعل كه خود خدا باشد. از ايــن كــه در آيـه شـريفـه غــرض را منحصر در عبادت كرده فهميده مىشود كه خداى تعـالى هيچ عنايتى به آنان كه عبادتش نمىكنند ندارد.(1)
1- الميزان ج 36، ص 298.