برمىآورد و نيز او بصير است، يعنى هر عملى كه خلق انجام دهد مىبيند و بر طبق اعمالشان جزايشان مىدهد و او كسى استكه تمامى كليدهاى خزاين آسمانها و زمين را مالك است، خزينههايى كه خواص و آثار همه موجودات در آن ذخيره مىشود و با ظهور آن خواص و آثار تركيب اين نظام عالم محسوس صورت مىگيرد و نيز اوست كسى كه رزق روزى خواران را مىدهد و به مقتضاى علمش آن را كم و زياد مىكند و هـمه ايـنها همـان تـدبير است، پس خدا رب و مدبر امور است.
دليل 8 ـ تدبير و خلق و تقدير عالم
« وَ خَـلَـقَ كُـلَّ شَـىْءٍ فَقَــدَّرَهُ تَـقْديرا ! » (2 / فرقان)
خلقت و تقدير از خداىسبحان است، چون تقدير ملازم با خلقت است و چون اين دو با هم جمع شدند، ملازم آنها تدبير است، پس تدبير هر چيزى از خداىسبحان است، پس بـا ملـك او هيـچ ملكى و با ربوبيّت او هيچ ربوبيّتى نيست.
آيه فوق بيان رجوع تدبير عامه امور به سوى خداىتعالى به تنهايى است، هم خلقت آنها و هم تقدير آنها، پس او ربالعالمين است و هيچ ربى سواى او نيست. خلقت از آنجا كه همواره با اسبابى مقدّم و اسباب ديگرى مقارن صورت مىگيرد، لاجرم خلقت مستلزم اين است كه وجود اشياء هر يك به ديگران مرتبط باشد و وجود هر چيز و آثار وجودىاش به اندازه و مقدارى باشد كه علل و عوامل متقدم و مقارن آن تقدير مىكند، پس حوادث جارى در عالم، طبق اين نظام مشهود مختلط است به خلقت و تابع است علل و عواملى را كه يا قبل از آن حادثه دست در كار بوده و يا مقارن حدوث آن و چون هيچ خالقى به غير خداىسبحان نيست، پس براى هيچ امرى مدبرى هم غير او نيست، پس هيچ ربى كه مالك اشياء و مدبر امور آنها باشد بغير خداىسبحان وجود ندارد.
همين كه ملك آسمانها و زمين از خدا باشد و او حاكم و متصرف علىالاطلاق در آنها باشد، خود مستلزم آن است كه خلقت قائم به او باشد، چون اگر قائم به غير او باشد ملك هم از آن غير خواهد بود، قيام خلقت به او مستلزم اين است كه تقدير هم قائم به او باشد، چون تقدير فرع بر خلقت است و قيام تقدير به وجود او مستلزم اين است كه تدبير هم قائم به او باشد، پس ملك و تدبير از آن او به تنهايى است، پس او به تنهايى رب است لاغير.(1)
1- الميزان ج 23،ص 39 و ج 35 ،ص 206 و ج 28، ص 174 و ج 31، ص 110 و ج 39 ص 158، و ج27 و ص 187 وج 35ص41 و ج 29، ص 254.