شاه كه دولت ازهارى را خلع سلاح مى ديد، براى خروج از بن بست، دست به دامن ملى گراها زد و پس از بررسى مهره ها، شاهپور بختيار را كه زمانى از اعضاى جبهه ى ملى بود، براى اجراى سياست عقب نشينى تاكتيكى در برابر انقلاب اسلامى برگزيد. بى ترديد براى اين كه عقب نشينى تاكتيكى به سقوط رژيم منتهى نشود، ادامه ى سياست سركوب اجتناب ناپذير بود. اين اجبار فرصتى به شاه داد تا با يك مانور سياسى، سياست مذكور را به دست يك دولت ملى اجرا كند. در تحليل شاه، ملى گراها رقيب رژيم بودند و امريكايى ها اميدوار بودند در آينده روابط خود را با اين گروه به اصطلاح مُحلّل، بهبود بخشند يا آن ها را به آسانى كنار بگذارند. شاه با اعتقاد به وجود چنين جايگاهى، سياست سركوب را به آنان سپرد تا ضمن لكه دار كردن ملى گراها به ملت وانمود كند هر گروهى روى كار بيايد ناگزير از ادامه ى سياست سركوب است. اين مانور مى توانست موجب ايجاد نااميدى ميان مبارزان مسلمان شود، ولى شاه در مورد «ارزيابى قدرت رهبرى در پيش بينى واقع بينانه ى رويدادهاى سياسى و برخورد قاطع با آن ها» دچار اشتباه شده بود. اين خطا نيز از اين تفكر اصولى رژيم كه «تنها عامل تعيين كننده، تصميم قدرت هاى استكبارى است» سرچشمه مى گرفت. مذاكره ى سران چهار كشور استعمارى ـ امريكا، انگليس، فرانسه و آلمان ـ براى حل بحران ايران، منجر به حفظ سنگر شاه توسط بختيار و تلاش براى ايجاد رابطه بين بختيار و رهبر انقلاب شد،(295) ولى امام با طرد هر دولتى كه با رژيم همكارى كند، همه ى توطئه ى آن ها را نيز نقش بر آب كرد. بنا به تقاضاى بختيار در سيزدهم دى ماه، نخست مجلس به وى رأى اعتماد داد. سپس شاه فرمان نخست وزيرى را به نام وى صادر كرد. شاهپور بختيار كه دولتى شبيه دولت دكتر مصدق را در ذهن خود مى پروراند، فكر مى كرد با چنين مانورى مى تواند لباس قانونى و ملى بودن را بر تن كند و به رويارويى با انقلابى كه در حال پيروزى بود، بپردازد. بختيار با پيوستن به صف مهره هاى سرسپرده ى امريكا، از سوى جبهه ى ملى هم طرد و در نهم دى ماه از عضويت در شوراى مركزى آن اخراج شد. فشار امريكا بر ارتش ايران براى حمايت مطلق از دولت بختيار ـ كه توسط سخنگوى وزارت امور خارجه ى امريكا اظهار شد و نيز هدايت ارتش ايران از سوى ژنرال هايزر(296) ـ موجب شد بختيار نه تنها شريك جرم رژيم در كشتار مردم شمرده شود، بلكه روى شاه را نيز در سركوب سفيد كند. روى كار آمدن بختيار، هم زمان با كشتار فجيع مردم مشهد و حمله ى تانك ها و زره پوش ها به اجتماعات مردمى و به مسلسل بستن بارگاه مقدس حضرت على بن موسى الرضا(عليه السلام) و فتواى صريح امام مبنى بر وجوب قيام براى ساقط كردن دستگاه جبار، شكست دولت بختيار را از همان ابتدا نشان داد و جناياتى كه در دوران كوتاه زمام دارى غير قانونى بختيار رخ داد، او را از سطح يك شخصيت سياسى ورشكسته به يك مهره ى جنايت پيشه رژيم تنزّل داد.