حكم راندن در جامعه ى بشرى، حقى الهى است كه از ربوبيّت و هدايت خداوند سرچشمه مى گيرد و كسى جز خدا و كسانى كه از سوى وى اجازه دارند، حق حكومت بر مردم را ندارد. خداوند اين مسئوليت خطير را بر عهده ى انبيا ـ كه از عصمت برخوردارند ـ نهاده. در شرايطى هم كه معصومان در جامعه حضور ندارند، امارت (فرمانروايى) و حكومت (زمامدارى) بر عهده ى كسانى است كه شرايطى را كه معصومان به امر خدا تعيين كرده اند، داشته باشند. انتخاب مردم نيز وقتى مشروعيّت الهى دارد كه در چارچوب همان صفات و شرايط از پيش تعيين شده، باشد.(52)
17. ملك، مليك و مالك
در قرآن واژه هايى، چون: مُلك، مَلِك، ملوك، مليك، ملكوت و مالك، بارها به كار رفته اند اين واژه ها در فارسى معمولا به معنى سلطنت و پادشاهى ترجمه شده اند كه در اصطلاح علوم سياسى، نوعى اِعمال حاكميت است. بررسى واژه هاى هم ريشه با كلمه ى ملك در قرآن، ما را به اين نتيجه مى رساند كه ملك همان حاكميت بى چون و چرايى است كه از وابستگى تكوينى جهان هستى به آفريننده ى آن ناشى مى شود. اين نوع حاكميت در انحصار خداست و او به هر كسى كه بخواهد بخشى از آن را مى دهد. با اعطاى آزادى به انسان، و آفريدن او به صورت موجود با شعور و اختيار، ملك، به معناى حاكميت بى چون و چراى خداوند، به نوعى محدود مى شود. البته اين محدوديتِ حاكميت نيز حقّى است كه خداوند داده است و به معنى محدود بودن ملك و ملكوت خدا نيست. كاربرد اين بينش در تبيين سياست و حكومت از ديدگاه قرآن، بيش تر در بحث مشروعيّت و سرچشمه ى حاكميّت آشكار مى شود.(53)