2. حركت فزاينده ى انقلاب اسلامى - ان‍ق‍لاب‌ اس‍لام‍ی‌ ای‍ران (ع‍ل‍ل‌، م‍س‍ای‍ل‌ و ن‍ظام‌ س‍ی‍اس‍ی‌) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ان‍ق‍لاب‌ اس‍لام‍ی‌ ای‍ران (ع‍ل‍ل‌، م‍س‍ای‍ل‌ و ن‍ظام‌ س‍ی‍اس‍ی‌) - نسخه متنی

عباسعلی عمید زنجانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

2. حركت فزاينده ى انقلاب اسلامى

دولت امينى توانست با حمايت امريكا بخشى از برنامه هاى كاخ سفيد را در زمينه ى اصلاحات اجتماعى و طرح تقسيم اراضى به اجرا درآورد و با يك سلسله نمايش و فريب كارى، ايران را تا مدتى از انفجار دور نگاه دارد. او خود را به عنوان خدمت گزار مردم، علاقه مند به روحانيت و همگام با آنان نشان مى داد و براى جلب افكار عمومى به ديدن علما و مراجع قم مى رفت. پيرو همين سياست در 13 رجب سال 1381 هـ . ق. توانست به خانه ى امام خمينى(قدس سره) نيز راه يابد، ولى با شنيدن مطالب امام در زمينه ى ديكتاتورى دودمان پهلوى و سلطه ى امريكا، از فريب روحانيت نااميد شد.

شاه كه داشتن هرنوع مقبوليت مردمى را دشمن ديكتاتورى خود مى دانست، نتوانست دولت امينى را تحمل كند و پس از يك سال و چند ماه كه از خوش خدمتى وى مى گذشت، در سال 1341 ش. شخصاً قدرت را به دست گرفت. و در همان سال، بعد از بازگشت از امريكا، بر آن شد خواسته ى امريكايى ها را كه در پيام كندى به كنگره ى امريكا منعكس شده بود،(210)خود به اجرا درآورد و امريكا را به ادامه ى ديكتاتورى اش اميدوار سازد.

اين پيام نشان مى داد امريكا از حمايت رژيم هايى كه با بى عدالتى، هرج و مرج، بى قانونى، اقتصاد ورشكسته، نارضايتى عمومى و تنها به اتكاى سرنيزه، ملت هاى خود را آرام مى كنند، نااميد شده است و از رژيم هاى وابسته ى خود مى خواهد به يك رفرم اجتماعى و اقتصادى دست بزنند و نوعى انقلاب نمايشى را در كشورهاى خود به اجرا درآورند.

كندى در اين پيام تصريح كرده بود كه ما مى خواهيم در اين كشورها (چون برزيل، پاكستان و ايران) اميدوارى پديد آيد. هيچ نوع قدرت نظامى نمى تواند به رژيم هايى كه نمى خواهند يا نمى توانند اصلاحات اجتماعى را پى بگيرند، ثبات ببخشد.

شاه با تكيه ى بيش از اندازه به سازمان ترسناك امنيتى خود مى خواست ديكتاتورى اش را، به رغم خواست اربابش، با اجراى اصلاحات اجتماعىِ نمايشى كه نام انقلاب سفيد به آن داده بود، حفظ كند و از اين رهگذر، هم ارباب را راضى نگاه دارد و هم آن چه را مى خواست، عملى سازد. از اين رو، انقلاب سفيد شاه، هم سركوب ملت و استقرار بيش تر ديكتاتورى را در پى داشت، و هم نوعى فريب دادن حامى جهان خوارش امريكا به شمار مى آمد.

محمدرضا براى اجراى اين نقشه نيازى به وجود امينى نمى ديد; مردى كه مى رفت در جريان اجراى اصلاحات نمايشى، وجهه ى ملى و مذهبى ـ هر چند ناچيز و سطحى ـ بيايد. آن چه براى شاه مهم بود، راضى كردن امريكا براى پشتيبانى بيش تر از حكومت وى بود و به سامان رساندن چنين كارى توسط فردى در حد وزير دربار هم امكان پذير بود.

با روى كار آمدن اسداللّه عَلَم، در 27 تيرماه 1341 شاه به ظاهر در رأس هرم قدرت قرار گرفت و در تداوم اجراى انقلاب سفيد امريكايى خود، به دست نخستوزير، برنامه هاى زير را به اجرا گذاشت:

1. ادامه ى برنامه ى اصلاحات ارضى كه از دوران نخست وزيرى امينى راكد مانده بود.

2. اجراى برنامه ى ابتكارى لايحه ى انجمن هاى ايالتى و ولايتى كه به رغم سابقه ى طولانىِ آن، از همان آغاز مشروطيت معوّق مانده بود.

3. ايجاد جوّ اختناق با سركوب قدرت ها و نفوذهاى شخصى و جمعى، بهويژه ريشه كن كردن قدرت مذهب و روحانيت كه جز از طريق آن، استقرار ديكتاتورى شاه و سلطه ى امريكا امكان پذير نبود.

در طرح اصلى انقلاب سفيد كه نطفه ى آن در كاخ سفيد بسته شده بود، گرچه دادن آزادى هاى نسبى و مشاركت مردم در امور سياسى پيش بينى شده بود، و ابتكار اجراى لايحه ى انجمن هاى ايالتى و ولايتى نيز به همين منظور در دستور كار دولت جديد قرار گرفته بود، ولى مبارزه با قدرت مزاحم ـ مذهب ـ كه در نفوذ مردمى روحانيت متجلّى بود، هدف مشترك ديكتاتورى شاه و سلطه ى امريكا شمرده مى شد.

امريكايى ها آن نوع از آزادى و مشاركت را مى خواستند كه از نفوذ اسلام و روحانيت به دور باشد، زيرا اين دو را دشمن شماره ى يك خود مى دانستند. شاه هم عقيده داشت با آزادى از نوع امريكايى، مى تواند از يك سو مردم را به بى بندوبارى بكشاند و از سوى ديگر، روحانيت را ـ مانند گذشته ـ به عنوان مانع ترقى و آزادى متهم كند.

عَلَم نيز، از فوت آيت الله بروجردى استفاده كرد و به تصور اين كه مى تواند مرجعيت شيعه را از حوزه ى علميه ى قم به نجف اشرف انتقال دهد، يا دست كم آن را در حوزه ى علميه ى قم دچار پراكندگى كند، كوشيد چهره اى نابغه، خداگونه و ابرقدرت از شاه بسازد.

دولت عَلَم به اجراى لايحه ى انجمن هاى ايالتى و ولايتى مصوب 16 مهرماه 1341 بيش از برنامه هاى ديگر دل بسته بود و موفقيت خود را در اين برنامه، رمز موفقيت هاى ديگر، حذف همه ى قدرت ها و تحكيم پايه هاى قدرت بى رقيب شاه مى پنداشت.

در حالى كه شتاب زدگى همراه با خامى دولت، استبداد دربار و استكبار امريكا، نه تنها اين برنامه را ناكام ساخت، بلكه در مجموع، انقلاب سفيد امريكايى شاه را نيز به شكست و سراشيبى سقوط كشاند.

در متمم قانون اساسى مشروطيت، در اصول 91 و 92، تشكيل انجمن هاى ايالتى و ولايتى پيش بينى شده و نظام نامه ى آن در دوره ى اوّل مجلس شوراى ملى به تصويب رسيده بود. براساس اين آئين نامه، انتخاب شوندگان مى بايست مسلمان و مرد باشند و به قرآن سوگند ياد كنند. رژيم در لايحه ى جديد، به منظور اسلام زدايى و دوركردن انجمن ها از نفوذ روحانيت، شرايط يادشده را حذف كرد و به بهانه ى دموكراسى و ترقى خواهى، نخستين گام را براى برداشتن اسلام از سر راه استبداد و استكبار برداشت. شاه كه قبلاً به امريكايى ها گفته بود در زمينه ى پيش بينى وضع قابل انفجار ايران، غيب گوى خوبى نيستند، و او بهتر از آن ها مى تواند غيب گويى كند، اعلام كرد:

ايران با پشتيبانى دوستان خارجى خود كه كشور بزرگ امريكا در رأس آن قرار دارد، راه خود را هم چنان دنبال خواهد كرد و هيچ اتفاق غير مترقبه اى از آن قبيل كه گاهى غيب گوهاى امريكايى به آن اشاره مى كنند، در اين كشور (جزيره ى ثبات) روى نخواهد داد.(211)

در حقيقت، اين وعده حاصل ارزيابى شرايطى بود كه شاه در دوران نخستوزيرى امينى به دست آورده بود. او در اين ارزيابى سطحى، از قدرت ايمان مردم، نفوذ روحانيت و جريان مرجعيت غافل مانده و دچار اشتباه بزرگى شده بود.

سفر جانسون ـ معاون رياست جمهورى وقت امريكا ـ به ايران، كه براى ارزيابى اوضاع ايران و بررسى ميزان اصلاحات انجام شده و بازتاب آن، در سوم شهريور 1341 انجام گرفت و گوياى اطمينان نداشتن امريكايى ها به ثبات سياسى ايران بود، به جاى آن كه شاه را به انديشه وادارد، سرمست از باده ى قدرت كرد و اين گونه بود كه او به كمك امكانات داخلى و خارجى، تهاجم همه جانبه اى را عليه نيروهاى مخالف آغاز كرد.

يادآورى اين نكته نيز ضرورى است كه اگر حركت سركوب گرانه ى رژيم كه با حمايت ناآگاهانه ى برخى قشرها و پشتيبانى امريكا، و بر اساس فريب مردم طرح ريزى شده بود، توفيق مى يافت، مى توانست سياست اسلام زدايى را كه ديكتاتور اوّل در انجام آن ناكام مانده بود، به طور كامل پياده كند و به سكولاريزم كه زيرساخت سلطه و برترى جويى غربى بود، جامه ى عمل بپوشاند و در درازمدت هر نوع جنبش اسلامى و حركت روحانيت را سركوب كند.

در چنين شرايطى، امام خمينى(قدس سره) كه منتظر فرصت مناسبى براى شكستن قدرت نامشروع شاه و قطع سلطه ى بيگانگان بود، با فريادى رسا، پرچم مبارزه با استبداد داخلى و سلطه ى خارجى را به دست گرفت و نهضت ريشه دار خود را آغاز كرد.

يكى از موانع بزرگ بر سر راه قيام مراجع تقليد از جمله امام اين بود كه بيشتر قشرهاى مذهبى تصور مى كردند، دخالت علما در سياست به دليل آلودگى آن به فريب و فساد، شايسته ى مقام آن ها نيست و روحانيت و سياست دو مقوله ى ناهمگونند.

امام با توجه به اين باور عمومى، مخالفت با سياست امريكايى شاه را از ايراد شرعى به بندهاى خلاف شرع لايحه ى انجمن هاى ايالتى و ولايتى آغاز كرد.

از سوى ديگر، شاه كه به سوق دادن جريان مرجعيت به سمت حوزه ى علميه ى نجف، و جلوگيرى از تمركز آن در قم دل بسته بود، با توجه به شرايط وقت حوزه، احتمال مى داد مخالفت امام با هماهنگى مراجع ديگر روبه رو نشود.

امام خمينى به دنبال اعلام تصويب نامه ى انجمن هاى ايالتى و ولايتى در جرايد عصر تهران، بى درنگ علماى طراز اوّل قم را به نشست و گفتوگو پيرامون تصويب نامه دعوت كرد و ساعتى بعد، اوّلين نشست علماى قم در منزل مرحوم حاج شيخ عبدالكريم حائرى ـ بنيان گذار حوزه ى علميه ى قم ـ تشكيل شد.(212)

با توضيحاتى كه امام در زمينه ى توطئه ى جديد شاه و امريكا و نكات خلاف شرع تصويب نامه و پى آمدهاى شوم آن بيان كرد، پس از تبادل نظر، تصميم گرفته شد مخالفت علماى قم با مفاد تصويب نامه، همراه با درخواست لغو فورى آن، به شاه مخابره شود و اخبار آن به اطلاع عموم برسد. آنان هم چنين تصميم گرفتند علماى تهران و ساير شهرستان ها را در جريان امر قرار دهند و جلسه ى خود را هفته اى يك بار، و در صورت لزوم، بيش تر از يك بار تشكيل دهند.

امام در تلگراف اعتراضيه ى خود به شاه، در تاريخ 15 آبان 1341، تصويب نامه ى كذايى را خائنانه، غلط، نقشه ى شوم دشمنان اسلام و ملت ايران، جسارت به ساحت مقدس قرآن، ذنب لايغفر (گناه نابخشودنى)، و مستوجب توبه و استغفار دولت شمرد و در همان روز طى تلگراف ديگرى به عَلَم هشدار داد:

به شما نصيحت مى كنم كه به اطاعت خداوند متعال گردن نهيد، و از عواقب وخيمه ى تخلف از قرآن و احكام علماى ملت و زعماى مسلمين بترسيد; و بدون موجب، مملكت را به خطر نياندازيد; و الاّ علماى اسلام درباره ى شما از اظهار عقيده خوددارى نخواهند كرد.(213)

پاسخ هاى اهانت آميز شاه و دولت كه از همان ارزيابى غلط و قدرت نمايى سنتى دربار ناشى مى شد، آتش خشم مراجع تقليد، علما و مردم دين دار را شعلهور و به گسترش و مبارزه كمك كرد.

دربار، كه توسط ساواك، منبع اصلى اعتراض و مخالفت را شناسايى كرده بود، كوشيد حساب ديگر علما را از امام جدا و آن ها را با عناوين و وعده و وعيدهاى فريبنده راضى و امام را منزوى كند. اما اين توطئه نيز با افشاگرى به موقع امام خنثى شد و فرصتى ديگر به دست آمد تا رهبر نهضت، مردم را از مطالبى كه تا آن زمان ناگفته مانده بود، آگاه سازد. ايشان در پاسخ استفتاى اصناف شهرستان قم در مورد تلگراف جوابيه و مصاحبه ى دولت نوشت:

اينجانب حسب وظيفه شرعى به ملت ايران و مسلمين جهان اعلام خطر مى كنم. قرآن كريم و اسلام در معرض خطر است. استقلال مملكت و تمام اقتصاد آن در معرض قبضه ى صهيونيسم است. و مدتى نخواهد گذشت كه با اين سكوت مرگبار مسلمين، تمام اقتصاد اين مملكت را با تأييد عمال خود قبضه مى كنند; و ملت مسلمان را از هستى در تمام شئون، ساقط مى نمايند.(214)

امام در اين جوابيه تأكيد كرد: «اگر كسى سكوت كند، در پيشگاه خداوند قاهر مسئول، و در اين عالم محكوم به زوال است.»

از آن پس امام از فرصت هاى به دست آمده براى مبارزه استفاده و آن را به مرحله ى نوين سياسى ـ مذهبى وارد كرد. او پاى همه ى ملت را به ميدان كشاند و به مسلمانان جهان در مورد خطر صهيونيزم كه در پشت سلطه ى امريكا قرار داشت، هشدار داد. هم چنين از غارت اقتصاد ملى، سكوت ملت، و مسئوليّت سكوت در برابر خداوند قاهر، و نابودى حتمى ملت ساكت، سخن به ميان آورد.

نهضت، روز به روز گسترش مى يافت و محتوا و هدف آن عميق تر مى شد و در كنار پيچيده تر شدن مبارزه، روحانيت و در رأس آن امام خمينى هر لحظه به پيروزى هاى جديدى دست مى يافت. اين روند، عقب نشينى هاى فضاحت بارى را براى دولت در پى داشت و ترس را از دل ملت مى زدود و بر آگاهى و آمادگى آن ها براى يك قيام اسلامى مى افزود.

دولت عَلَم تصميم گرفت در هفتم آذر 1341 با يك بازى سياسى، نهضت را به بن بست بكشاند و به مبارزه ى رو به گسترش علما و مردم پايان دهد. در اين راستا پس از نشست چند ساعته ى هيئت دولت، لغو تصويب نامه را اعلام، و علما و مراجع قم را شبانه و طى چند تلگراف از تصميم خود آگاه كرد.

امام اين بار نيز هشيارانه توطئه را خنثى و هرگونه اظهار نظر را به اعلام لغو تصويب نامه در رسانه هاى گروهى واگذار كرد. اين موضع گيرى در حالى از سوى امام اتخاذ شد، كه اعلاميه هايى از سوى بعضى علما مبنى بر پايان يافتن غائله، بر در و ديوارها چسبانده شده بود.

فرداى آن روز ـ 10 دى 1341 ـ روزنامه هاى عصر تهران با تيتر درشت، غير قابل اجرا بودن تصويب نامه را از سوى دولت اعلام كردند، ولى رهبر نهضت به جاى اعلام پايان مبارزه ـ آن گونه كه برخى انتظار داشتند ـ در نشستى با علما و مراجع از آنان خواست براى بركنارى علم به جرم اهانت به اسلام و قرآن اقدام كنند. هرچند اين پيشنهاد پذيرفته نشد، امام يك تنه مسئوليّت تداوم مبارزه را به دوش كشيد. ايشان طى اعلاميه ى كوتاهى ضمن قدردانى از احساسات پاك و عواطف مسلمانانى كه در اين مبارزه شركت كردند، خطاب به ملت مسلمان نوشت:

قيام عمومى دينى شما موجب عبرت براى اجانب گرديد. لكن لازم است متذكّر شوم كه مسلمين بايد بيش از پيش بيدار و هوشيار بوده و مراقب اوضاع خود و مصالح اسلام باشند و صفوف خود را فشرده تر كنند; كه اگر خداى نخواسته دست هاى ناپاكى به سوى مقدّسات آنها دراز شود، قطع كنند.(215)

سخنرانى تاريخى امام در 11 آذر 1341 به مناسبت آغاز سال تحصيلى حوزه، فكر هرگونه آتش بس بين شاه و روحانيّت مبارز را از ميان برد. امام در اين سخنرانى نقش مرجعيّت شيعه در پاس دارى از حريم اسلام و استقلال كشورهاى اسلامى را شرح داد و با اشاره به موضع گيرى سياسى مرحوم ميرزاى بزرگ در جريان شكستن ستون فقرات استعمار انگليس و مرحوم ميرزا محمدتقى شيرازى در كسب استقلال عراق، فرمود:

استقلال تمام كشورهاى اسلامى مرهون اين طائفه است. اينها هستند كه تا به حال از استقلال كشورهاى اسلامى دفاع كرده و مى كنند. اسلام براى آنان تكليف قيام معين كرده است; چنان كه قيام اخير علما يك قيام قرآنى و دينى بود; و حسب وظيفه ى اسلامى به اين قيام و اقدام دست زدند.

شما خلع سلاح كنيد و سرنيزه را از سر مردم برداريد تا ببينيم كه ملت با كيست و چه كسى از پشتيبانى توده ها برخوردار است!

روحانى مى گويد: دولت ها بايد در خدمت ملت باشند; به وضع مردم رسيدگى كنند; تا دل مردم را به دست آورند; و در غير اين صورت همين وضع است كه مى بينيد. مردم منتظرند كه كى باشد اينها از بين بروند!

دست آورد نخستين مبارزه ى امام با رژيم شاه را مى توان در چند مورد زير خلاصه كرد:

1.گسترش بيدارى قشرهاى وسيعى از مردم مسلمان، در زمينه ى مسائل سياسى كشور.

2. نماياندن ماهيت ضد اسلامى رژيم.

3. توجه دادن مردم به خطرهاى وابستگى رژيم به قدرت ها.

4. هشدار در زمينه ى خطر پنهانى صهيونيسم.

5 . ايجاد اميد به پيروزى و شكستن قدرت افسانه اى شاه و ساواك.

6. حضور همراه با هشيارىِ مردم در صحنه سياسى، و از بين رفتن ابراز بى تفاوتى به مسائل سرنوشت ساز.

7. ايجاد وحدت كلمه، با وجود عوامل تفرقه و كارشكنى هاى دولت.

/ 130