مى گويند: وقتى ميرزا ديد نيروى كافى براى ايستادن در برابر حمله هاى زمينى و هوايى انگليسى ها كه از قواى دولتى پشتيبانى مى كردند ندارد، تصميم گرفت از راه كوهستانى خلخال به تبريز برود و مقاومتش را به كمك آذرى ها تداوم بخشد. شيخ محمد خيابانى نيز كه هم زمان با وى در تبريز قيام كرده بود، نماينده اى به جنگل فرستاد تا ضمن برقرارى ارتباط بين قيام آذربايجان و گيلان، هر دو به سوى تهران پيش روى كنند.(172) شيخ محمد خيابانى (متوفاى 1339 ق.) روحانى مبارزى بود كه در مبارزه عليه استبداد صغير شركت داشت. وى در سال 1327 ش. به نمايندگى از سوى مردم تبريز در مجلس دوم انتخاب شد. در جريان اشغال آذربايجان به دست نيروهاى عثمانى، دليرانه مقاومت كرد و به دست آنان تبعيد شد. و ى در سال 1298 ش. براى نجات ايران از سلطه ى خارجى قيام كرد و چون حكومت مركزى را وابسته مى ديد، تحول اساسى در نظام حكومت و احياى آزادى را گام نخست براى بيرون راندن اشغال گران خارجى مى دانست. او برداشتن اين گام را از راه مذاكره ى سياسى امكان پذير نمى دانست و تنها راه را در قيام دليرانه در برابر استبداد و دخالت خارجى مى ديد.(173) مرحوم خيابانى سازمان سياسى خود را دموكرات ملى، و آذربايجان را آزادستان ناميد. قيام خيابانى، ابتدا شوروى ها را به وسوسه انداخت، ولى طولى نكشيد كه دريافتند رهبر نهضت نه تنها روى خوش به آن ها نشان نمى دهد، بلكه نسبت به پياده شدن قواى شوروى در بندر انزلى نيز به شدت معترض است. بى شك نسبت دادن تجزيه طلبى و اعلام استقلال آذربايجان، به شيخ محمد خيابانى، از ديد كوتاه بين برخى و غرضورزى عده اى ديگر ناشى مى شود; كسانى كه نتوانسته يا نخواسته اند مسائل سياسى عصر شيخ را بر اساس واقعيت هاى موجود تحليل كنند. مشاهده ى پى آمدهاى قرارداد 1919 م. و ناتوانى دولت و نفوذ بيگانگان ـ در حد سلب استقلال از حكومت مركزى ـ هر مسلمان پاى بند به اسلام و هر ايرانى متعهد به استقلال را وامى داشت از حكومتى كه در دامن اراده ى بيگانه افتاده و تا گلو در فساد فرو رفته است، اطاعت نكند. براى اشخاصى مثل شيخ محمد خيابانى، درمقابل اين شرايط، دو راه وجود داشت: 1. ايجاد تغيير ناگهانى و دگرگونى بنيادى در حكومت، و شروع از دستگاه مركزى. 2. شروع از مراحل آغازين و نقطه اى كه زير نفوذ وى بود. توضيح اين كه، در مرحله ى اوّل بايد مناطق نقطه ى زير نفوذ خود را از سلطه ى حكومت مركزى آزاد مى ساخت و سپس با مشاركت نهضت ها و حركت هاى ديگر، مثل نهضت جنگل براى تغيير بنيادى حكومت، پيش روى مى كرد. خيابانى راه دوم را انتخاب و بر ضد حكومت وقت ـ وثوق الدوله ـ كه مسئول امضاى قرار داد با انگليس بود، اعلام قيام كرد. گرچه قيام وى از قلمروى مخالفت با قرارداد 1919 م. فراتر رفت، او ارتباط خود را با جريان هاى كل ايران كه حكومت مركزى خود را نماينده ى آن مى دانست، قطع نكرد. قبول كمك هاى مالى وثوق الدوله و درخواست كمك هاى بيش تر، از اين حقيقت پرده برمى دارد كه او با حفظ وحدت ملى و تماميت ارضى، تنها توانست آذربايجان را از سلطه ى حكومت مركزى دور نگاه دارد. با وجود مشابهت ها بين قيام جنگل و خيابانى، شواهد تاريخى از وجود تفاوت هاى ظاهرى و احتمالا محتوايى، بين اين دو خبر مى دهد. به عنوان نمونه، قنسول آلمان در تبريز به دست مجاهدان خيابانى كشته شد،(174) ولى افسران آلمانى در ميان نيروهاى پارتيزانى جنگل، سمت فرماندهى را به دست گرفتند كه از مهم ترين آن ها مى توان از «فن پاشن» آلمانى نام برد كه بعدها به سِمت رايزن نظامى كوچك خان برگزيده شد.(175) هم چنين سردار جنگل از نيروهاى ارتش سرخ در انزلى استقبال كرد،(176) ولى خيابانى در اين مورد ضمن ابراز نگرانى، آن را محكوم و قرارداد شوروى ـ كوچك خان را از درجه ى اعتبار ساقط كرد.(177) ميرزا كميته ى وحدت اسلام را به عنوان سازمان سياسى، مركز فعاليت هاى سياسى قرار داد، و شيخ محمد خيابانى سازمان سياسى اش را دموكرات ملى خواند و نام تجدد را براى ارگان آن برگزيد. با اين همه، هدف مشترك هر دو، مخالفت با قرارداد اسارت بار 1919 م. ايران و انگليس، و ريشه كن كردن نفوذ روزافزون آن كشور در ايران بود. دو سال بعد از كشته شدن مرموز شيخ، نهضت وى بار ديگر جان گرفت و هواداران او كه خود را آزادى خواه مى دانستند، با شعار دشمنى با استبداد وارد ميدان شدند و از دولت مركزى خواستند رضاخان را از فرماندهى كل قوا بركنار كند و چون با تشكيل كميته ى دموكرات، روشن فكران متمايل به افكار سوسياليستى جذب نهضت شدند، اعضاى آن به چپ علاقه نشان دادند و سرانجام به دست رضاخان سركوب شدند.