نمونه هايى از محتواى برخى تحليل ها - ان‍ق‍لاب‌ اس‍لام‍ی‌ ای‍ران (ع‍ل‍ل‌، م‍س‍ای‍ل‌ و ن‍ظام‌ س‍ی‍اس‍ی‌) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ان‍ق‍لاب‌ اس‍لام‍ی‌ ای‍ران (ع‍ل‍ل‌، م‍س‍ای‍ل‌ و ن‍ظام‌ س‍ی‍اس‍ی‌) - نسخه متنی

عباسعلی عمید زنجانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نمونه هايى از محتواى برخى تحليل ها

1. سردرگمى و ناهماهنگى سياست امريكا نسبت به ايران.

2. نقش مستقيم و بسيار مهم رسانه هاى گروهى جهان، بهويژه «بى بى سى» در مورد مسائل ايران.

3. مرگ مشكوك فرزند امام و مراسم بزرگداشت آن كه به مجالس و حوادث زنجيره اى انجاميد.

4. انتشار مقاله ى توهين آميز روزنامه ى اطلاعات در هفدهم دى ماه 1356 كه مانند جرقه اى احساسات مذهبى مردم را شعلهور كرد.

5 . جوّ سركوب، شكنجه و كشتار كه مردم را به ستوه آورد.

6 . راه پيمايى هاى ميليونى روز عيد فطر، تاسوعا، عاشورا، اربعين و مناسبت هاى ديگر كه رژيم را از پاى درآورد.

7. سياست كاهش هزينه ها در زمان دولت آموزگار كه به قطع مقررى روحانيان انجاميد و پى آمدهاى ناگوارى به دنبال داشت.

8 . ائتلاف گروه هاى مختلف اجتماعى، احزاب و سازمان هاى سياسى در هدف و خط مشى مشترك.

9. شاه با از دست دادن نيروهاى مسلح، و وفادارنماندن نيروهاى انتظامى و امنيتى براى سركوب كامل، از قدرت تهديد لازم محروم شد.

10. شاه بيمارى سرطان خود را كه اوّلين بار در سال 1353 ش. توسط دو پزشك متخصص فرانسوى تشخيص داده شد، از همه پوشيده نگه مى داشت. احساس ناشى از اين بيمارى كُشنده، او را بر آن داشت در آخرين فرصت، زمينه را براى واگذارى قدرت به وليعهد فراهم كند. از سوى ديگر، مصرف داروها او را دچار نوعى ضعف اراده در تصميم گيرى مى كرد.(4)

11. اعتقاد شاه به سرنوشت و دست نيازيدن به خون ريزى و شدت عمل كه موجب گستاخى بيش تر مخالفان و سرانجام قربانى شدن شاه شد.(5)

12. شاه، قربانى رفتار و سياست هاى متناقض خود شد.

13. عمده ترين هدف شاه، تحكيم سلطنت به عنوان محور اصلى سياست رژيم بود، و او شكار دامى شد كه خود گسترده بود.

14. فساد گسترده اى كه دربار، اطرافيان و نظام اجرايى كشور را در خود فرو برده بود و ناتوانى شاه در مهار آن، حتى در ميان اطرافيان خود، باعث قربانى شدن او شد.

15. شاه مى دانست به خاطر بيمارى سرطان، آخرين روزهاى زندگى اش را مى گذراند، براى همين مى خواست در دوره ى باقيمانده ى عمر خود هرچه از دستش برمى آيد، انجام دهد.

16. افزايش سطح سواد در جامعه كه بر اساس نظريه ى «هرچه مردم سريع تر آموزش ببينند، حكومت ها بيش تر سرنگون مى شوند»، موجب قانع نشدن افراد و گروه ها، و كشيده شدن آن ها به مسائل سياسى و سرانجام انقلاب شد.

17. چگونگى برخورد شاه با دشمنان خطرناك به گونه اى بود كه دست دشمنان را بازگذاشت; براى نمونه مصدق را تنها به سه سال زندان محكوم، و امام خمينى را به خارج كشور تبعيد كرد.

18. نقش شاه به عنوان ژاندارم در منطقه ى خليج فارس، و نفوذ او در اوپك، حس رقابت و حسادت اميران خليج فارس ـ به خصوص آل سعود ـ را برانگيخت و آنان با زد و بند با شركت هاى بزرگ نفتى جهان، خارجى ها را واداشتند به قيمت در دست نگه داشتن نفت خليج فارس، شاه را رها كنند و او را به دست حوادث بسپارند.

19. رژيم علاوه بر ضعف سياسى، مشروعيت نداشت; زيرا شاه مانند پدرش با كودتا قدرت را در دست گرفته بود. براى همين راهى جز ديكتاتورى نداشت و سقوط، سرنوشت حتمى ديكتاتورهاست.

20. شخصيت شاه ـ زبونى همراه با بى خبرى از اوضاع كشور و گوشه گيرى ـ او را در برابر بحران 1978 م. دچار مشكل بزرگى كرد و به سقوط كشاند.

بى گمان تداوم تحليل هاى اقمارى و سازمان يافته از انقلاب اسلامى آن گونه كه در نشريه ى زنجيره اى «مطبوعات جهان» و يا «رسانه هاى دنيا» و «ايران و جهان»(6) ديده مى شود، گوياى اميد غرب و دشمنان انقلاب براى رسيدن به اهداف خود است و خطر چنين سياستى كه بر منابع مالى بى كران متكى است، مى تواند هر بى تفاوتى را از خواب غفلت بيدار كند و اين پرسش را در ذهن ها برانگيزد كه دشمنان ما در پى رسيدن به كدام هدف اند؟

در اين ميان براى قشر تحصيل كرده، به ويژه دانشجويان عزيز، شناخت درست انقلاب اسلامى، به خاطر انجام نقشى كه بر عهده دارند، اگر رسالت تاريخى به شمار نيايد، فريضه اى دينى و ملى خواهد بود و شايسته است آنان از حادثه ى بزرگى كه در عصر خود و انقلاب عظيم اسلامى كه در كشورشان رخ داده است، تحليلى واقع بينانه داشته باشند.

متأسفانه امروزه شاهد تأثير تحليل هاى خارجى بر انديشه ى برخى نويسندگان خودى و تحليل گران داخلى در زمينه ى مسائل انقلاب اسلامى هستيم. اين تأثيرها به گونه اى است كه گاه برخى از تحليل گرها به رغم حضور در روند انقلاب اسلامى، حقايقى را كه خود ديده و شنيده اند، ناديده مى گيرند و تصوّرهاى شخصى را بر واقعيت هاى جامعه ترجيح مى دهند.

بى گمان اگر براى تحليل انقلاب اسلامى، زمينه هاى سياسى، اقتصادى و اجتماعى انقلاب كبير فرانسه يا انقلاب ماركسيستى روسيه، چين و ديگر انقلاب هايى را كه در شرايط فكرى و اجتماعى ويژه ى خود بهوجود آمده اند، مطرح كنيم، گرچه ممكن است به تشابه هاى شكلى برسيم، اما تحليل ها به همان اندازه گمراه كننده خواهد بود كه بخواهيم از ريشه هاى انقلاب اسلامى براى تحليل آن نوع انقلاب ها بهره گيريم. هر چند مى توان از نظر شكلى انقلاب هاى بزرگ تاريخ را به كمك واژه هاى سياسى طبقه بندى نمود، ولى هر انقلابى محتواى ويژه و علل و عوامل مخصوص خود را دارد كه بايد در تحليل ها به عنوان ملاك هاى اساسى مورد توجه قرار گيرد.

به هر حال در تحليل انقلاب اسلامى، رويكرد تحليل گر به هر كدام از نظريه هاى انقلاب باشد، نبايد با ناديده گرفتن تاريخ عينى انقلاب اسلامى و غفلت از واقعيت هاى انكارناپذير آن باشد.

مفاهيمى، مانند: انقلاب، اصلاحات، قانون گرايى، پيشرفت، توسعه، تحوّل زيربنايى، تكامل نهادهاى بنيادين و واژه هاى مشابه، از يك سلسله تغييرات اصولى حكايت مى كنند كه پس از نهادينه شدن در جامعه، روند طبيعى خود را باز مى يابند. اگر تحوّل را عنصر اجتناب ناپذير در تكامل جامعه بدانيم، هنگامى كه تحوّل دائمى نهادينه شود، جامعه بار ديگر حالت طبيعى به خود مى گيرد و ممكن است ايجاد تغييرات جديد (نقض تحول تثبيت شده) در اين روندِ به ظاهر طبيعى، نوعى بازگشت به حالت فاقد كمال تلقى شود.

تضمين يك انقلاب هنگامى ممكن مى شود كه راه كارهاى مناسب با اهداف آن، به شكلى قانون مند در جامعه نهادينه شود. اين فرايند، در مورد انقلاب اسلامى، با طراحى «قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران» بهوجود آمد و استمرار آن تضمين شد و حاكميت به مفهوم انقلابى، مردمى و اسلامىِ آن، در حاكميت قانون اساسى شكل اجرايى به خود گرفت.

تئورى هاى انقلاب وجه مشترك انقلاب هاى بزرگ جهان را روشن مى سازد، اما انقلابى با محتواى اسلامى به علّت تفاوت اصولى با انقلاب هاى ديگر، در چارچوب تئورى هاى مربوط به آن ها تحليل شدنى نيست. انقلاب گرسنگان در پى آب و نان با انقلاب تشنگان آزادى و رهايى، تفاوت ريشه اى دارد، همان گونه كه هر دو با انقلاب مردمى ـ كه ظلم پذير نيستند ـ تفاوت دارند و هر كدام ابزارها و راه كارهاى ويژه ى خود را مى خواهند و زمينه، تاريخ و علل و عوامل مخصوص خود را دارند.

/ 130