مسلمان پيش از آن كه از شرايط و حوادث تأثير پذيرد و به گونه ى، انفعالى به مبارزه ى سياسى تن بدهد، قرآن را به عنوان «وحى و پيام خدا كه مبانى و انگيزه هاى مبارزه را به او آموخته و جهت و حركت سياسى او و جامعه اش را مشخص كرده اند»، مى شناسد. در تاريخ اسلام، از عصر پيامبر(صلى الله عليه وآله) تا پيروزى انقلاب اسلامى ايران، حركت هاى سياسى ـ اسلامى فراوانى را مى بينيم كه آرمان و محتواى اسلامى داشته اند. اين نهضت ها را چگونه بايد تفسير كرد؟ آيا عوامل جبرى تاريخ چنين جنبش هايى را به گونه ى ديناميكى يا ديالكتيكى بهوجود آورده و انسان هايى، بى اختيار مجبور به بروز چنان عكس العمل هايى شدند؟ آيا رهبران اين مبارزات و حركت هاى پيچيده ى سياسى، با آگاهى و اختيار جبهه گرفتند يا بنا بر شرايط خاص جامعه ى خود، ناگريز از حركت انفعالى خاصى شدند؟ در بررسى واقع بينانه، نمى توان نقش شرايط زمانى، مكانى و ديگر عوامل اجتماعى را در آغاز و مسير جنبش ها ناديده گرفت، اما بايد دانست اين نقش تنها به تعيين نوع و كيفيت حركت مربوط است و آن چه مسلمانان را به حركت وادار مى كند، اعتقاد آن ها به قرآن و پيروى از سيره ى پيامبر و امامان است. به ياد داشته باشيم كه ايمان ـ آن گونه كه قرآن كريم ترسيم مى كند ـ نمى تواند عقيده ى ذهنى مجرد باشد و هرگز از حركت هاى سياسى در مسير هدف هايى كه قرآن مشخص مى كند و پيامبر و امامان(عليهم السلام) پى مى گيرند، جداشدنى نيست. يادآورى مى كنيم كه تفكر سياسى در قرآن، به عنوان هسته ى مركزى زندگى سياسى يك مسلمان، از چارچوب تحزّب به مفهوم سياسى فراتر و از قيدهاى سلبى كه به طور معمول دامن احزاب را مى گيرد، بركنار است; و هر مسلمانى تنها به دليل ايمانش به حزب اللّه مى گرود و ضمن احساس پاى بندى، به انديشه هاى سياسى، خود را در تحقّق بخشيدن به آرمان هاى سياسى اسلام مسئول مى بيند. اين پوشش سياسى، تمام قشرهاى مسلمان را در برمى گيرد و گاه از مرز اسلام نيز فراتر مى رود. از آن جا كه مسلمان به خاطر زيربناى فكرى و عقيدتى خاص، خود را در برابر خدا مورد بازخواست مى بيند، مسئوليت او از شيوه ى تفكر و عقيده اش سرچشمه مى گيرد. براى نمونه، همان گونه كه پرستش خالصانه شخص از اعتقاد به توحيد سرچشمه مى گيرد و اعتقاد به لزوم برپايى نماز، او را از تلاش براى برگزارى اين فريضه ى عبادى بى نياز نمى كند، مبارزه ى او با ستم و تلاش براى استقرار عدل نيز، برمبناى اعتقاد به عدالت خدا در آفرينش و تشريع است. مسلمان با اعتقاد به اصل «اعدلوا هو اقرب للتقوى»(33) تنها به تلاش سازمان يافته براى تحقّق بخشيدن به اين آرمان بسنده نمى كند، بلكه با تمام نيرو به ارتش خدا (جندالله) مى پيوندد و جهاد مى كند. نبودن حركت سياسى در زندگى يك مسلمان و جدايى او از حزب اللّه، جُنداللّه و جهاد فى سبيل اللّه به معنى تهى شدن از هويّت اسلامى و كناركشيدن از جايگاه خويش است. براى اثبات اين مطلب، ناگزير عناوين بخشى از مبانى تفكر سياسى قرآن را به صورت فشرده بيان مى كنيم.