نظم متّكى بر عدالت كه در آن حقوق انسان ها از هر نوع تجاوز در امان باشد، از آرمان هاى اصيل بشرى است. قرآن ضمن ارج نهادن به اين آرمان، سه عامل عمده را به عنوان تهديدكننده ى امنيّت يادآورى كرده و هر سه را از جرايم بزرگ ضدبشرى شمرده است. اين سه عبارت اند از:(64) الف) ظلم: ظلم، دشمن امنيّت است و حتى ظالم با حكم فرمايى ظلم، امنيّت نخواهد داشت. ب) تجاوز به حريم حقوق ديگران: در قرآن از آن با عنوان تعدّى نام برده شده است. ج) افساد: به معناى ايجاد بى نظمى و اخلال در روابط اجتماعى است.
28. حل مسالمت آميز اختلاف ها
دست نيازيدن به خشونت، تا جايى كه راه مسالمت آميز وجود دارد، مبناى سياستى است كه قرآن براى حل اختلافات بر آن تأكيد كرده است. برقرارى صلح و تلاش براى مصالحه شيوه ى انسان دوستانه اى است كه قرآن براى حل اختلاف ها بنيان نهاده است.(65)
ب) امامت و رهبرى
دو واژه ى امام و امت از ريشه ى اُم، به معنى اصل، ريشه، مبدأ، مادر، چيزى كه اشياى ديگر با آن ارتباط دارند، محل بازگشت، مقصد، رئيس، ستون، وسط، مركز، آهنگ و عزيمت كردن، گرفته شده است. دقت در اين معانى نشان مى دهد حركت، هدف و تصميم گيرى آگاهانه، همراه معناى امام و امت است و امام را نمى توان به پيشوا و رهبر، و امت را به جمعيت و ملت ترجمه كرد. در فرهنگ سياسى اسلام، امامت نوعى از رهبرى است كه ; 1. بر اساس عقيده ى الهى و متكى بر وحى باشد. 2. كليه ى روابط انسانى رابر پايه ى ارزش هاى اسلامى در برگيرد 3. ارزش ها، بنيادها، روابط اجتماعى، آرا و عقايد، فرهنگ، اخلاق، بينش ها، سنّت ها، خواسته ها و... در راه تعالى فرد و جامعه هدايت شوند. 4. انسان سازى و ايجاد امت واحد به جاى كشوردارى و انسان پرورى و مردم دارى مورد توجه قرار بگيرد. اين نوع از رهبرى ـ خواه ناخواه ـ سعادت به مفهوم مادى و بهتر زيستن به معناى دنيايى را نيز به دنبال خواهد داشت، ولى اين دو هرگز به عنوان هدف اصيل، مطرح نخواهند بود.(66) در فرهنگ قرآن، به جامعه اى كه سعادت مادى و مصرف و رفاه ملاك زندگى تلقى شود و در آن از مسئوليت و رنجِ پويايى خبرى نباشد امت گفته نمى شود بلكه اين واژه به جمعيت سازمان يافته اى گفته مى شود كه فرد و جامعه را به پويايى و حركت هدف دار، براساس موازين و ارزش هاى مكتب، در تمام روابط موجود در جامعه بكشانند. از منظر قرآن امام انسان كاملى است كه امت را از سازمان سياسى و نظام اجتماعى، اقتصادى و فرهنگى برخوردار سازد كه در شرايط حاكم، امكان دگرگونى و تكامل هر چه بيش تر و سريع تر براى امت، طبق موازين و ارزش هاى مكتب، فراهم شود. امام بايد تمام وجودش را صرف تحقق اين مسئوليت كند و هدفش نيز خدا باشد و در اين راه پرخطر و دشوار، به گونه اى عمل كند كه اسوه ى ديگران شود. بدين ترتيب روشن مى شود كه رهبرى در نظام امامت بار عقيدتى و انقلابى دارد و با ايستايى سازگار نيست. اعتقاد به امامت، به اين معنى، بخشى از باورهاى يك مسلمان است. وقتى او با اين باور در كاروان امت جاى مى گيرد و جايگاه خود را در اين حركت عظيم و هدف دار باز مى يابد، انقلاب به مفهوم اسلامى، قسمتى از زندگى او مى شود و جداشدن از حركت انقلابى به معنى عقب ماندن از قافله ى امت و مرگ، يا تبديل شدن او به خاشاك روى سيل خروشان خواهد بود. در اسلام اين نوع مرگ، بدترين مرگ هاست، چنان كه مرگ پيش گامان در انقلاب (شهادت)، شايسته ترين حيات انسانى است.(67) در طرح كلى امامت در اسلام، سه نوع رهبرى پيش بينى شده است كه به صورت طولى و به ترتيب عبارت اند از: امامت انبيا(عليهم السلام)، اوصيا و ائمه ى معصومان(عليهم السلام)، و فقها. در اين بخش سلسله مراتب طرح كلى امامت را به صورت كوتاه بررسى مى كنيم.