انقلاب اسلامى از نظر معرفتى بر اصولى، چون اسلاميت نظام سياسى و ضامن اجراى آن، (ولايت فقيه) و مشاركت و آزادى مردم در تعيين سرنوشت جمعى و انتخاب مسئولان (مردم سالارى) استوار بود. در بعد ساز و كار اجرايى نيز ايجاد فضاى سالم براى آزادى، رشد انديشه و مهار قدرت را طلب مى كرد. به مقتضاى طبيعت انقلاب اسلامى نيز، رابطه ى بنيادين حكومت با رهبرى فقيه جامع الشرايط و رابطه ى اجتناب ناپذير آن با آزادى ها، هرگونه جاى پاى عوامل مداخله گر خارجى (استكبار) و عوامل فرصت طلب داخلى (استبداد) را محو مى كرد و حاكميت را در سه مفهوم به هم پيوسته ى «استقلال»، «آزادى» و «جمهورى اسلامى» شكل مى داد. آسيب شناسى انقلاب اسلامى(308) از همين ضرورت ها و مفاهيم بنيادينِ سياست و حكومت از ديدگاه انقلاب اسلامى برمى تابد. آسيب هاى معرفتى و كاربردى، دو نوع رويكرد انحرافى را در برخورد با انقلاب اسلامى نشان مى دهد: الف) رويكردى كه ولايت فقيه را ديكتاتورى و عامل سلب آزادى ها مى داند. ب) رويكردى كه آزادى مردم را به مفهوم افسارگسيختگى، شورش و رهايى به سوى فساد تفسير مى كند. امام(قدس سره) در پاسخ به رويكرد اوّل، بر اين نكته تكيه مىورزيد: از عنوان ولايت فقيه هراسى به دل راه ندهيد; ولايت فقيه به معنى زورگويى به مردم نيست. اگر فقيهى بخواهد راه استبداد پيش گيرد، چنين فقيهى هرگز ولايتى ندارد. در اسلام حكومت از آن قانون است; مقام نبوت و امامت تابع قانون الهى هستند. ولايت فقيه ضدديكتاتورى است، ولى فقيه مسئوليت بستن راه هاى ديكتاتورى را برعهده دارد. فقدان ولايت فقيه در نظام سياسى موجب بروز ديكتاتورى است، ولى فقيه مانع از آن است [كه ]رئيس جمهور ديكتاتور شود و يا فرمانده هاى نيروهاى مسلح به فكر ديكتاتورى بيافتند.(309) امام (قدس سره) به رويكرد دوم نيز چنين پاسخ مى داد: اگر آزادى در بستر قيام براى خدا باشد(310) و در بطن اسلام خواهى پرورش يابد،(311) خود يك موهبت و امانت الهى است كه سوء استفاده آن شايسته مقام والاى انسان نيست.(312) خداوند انسان را آزاد آفريده است و آزادى يكى از بنيادهاى اسلام مى باشد(313) و ارزش حيات، به آزادى است.(314) در ديدگاه امام يكى از اركان تمدن اسلامى، آزادى مطبوعات و آزادى مردم در اظهار عقايد و رأى است.(315) بيش ترين چالش ها در رابطه با مسائل معرفتى و راه بردى انقلاب اسلامى، در دو زمينه ى مفهوم ولايت فقيه و نقش آزادى ها در اِعمال اين نوع ولايت، شكل گرفته است. اين چالش ها سابقه ى ديرينه و تاريخى در تفسير دو مقوله ى دولت و آزادى داشته اند و با ظهور انديشه و فلسفه ى سياسىِ برآمده از انقلاب اسلامى، به اين سمت و سو كشانيده و در حقيقت در اين عرصه ى جديد تكرار شده اند.