قرآن در مبارزه ى هميشگى حق و باطل، انسان را به پاس دارى از حق فرامى خواند و هشدار مى دهد كه مبادا بهانه ها، در اين پيكار مشكلات و هواهاى نفسانى امر را بر انسان مشتبه كند و يا خود در پى چنين اشتباه كارى برآيد و بر حق لباس باطل بپوشاند و يا به باطل پوشش حق بدهد. حق بايد استقرار يابد و باطل زدوده شود، هر چند بر خود شخص يا ديگران گران آيد. قرآن اصولا خدا را حق و غير او را باطل مى شمارد; و با خدا بودن را حق مى داند; سرانجام باطل را زوال پذير و حق را جاويدان ترسيم مى كند; و سرانجام حق را معيار اصلى ارزش گذارى ها معرفى مى كند. بر اين اساس حتى افكار عمومى نيز با انحراف از محور حق، ارزش خود را از دست مى دهد. قرآن بزرگ ترين ظلم ها را تكذيب حق مى شمارد و در بيش از يكصد آيه از حق جويى و باطل زدايى سخن مى راند.(47)
13. نفى استكبار و وابستگى به آن
قرآن، خودبزرگ بينى، سلطه جويى و به يوغ كشيدن ديگران را گناهى در حدّ شرك و ريشه ى كارهاى شرك آلود، ارتكاب ظلم و جرايم ضدّانسانى و رودررويى با خدا و خلق مى شمارد. از ديدگاه قرآن استكبار خصلتى است كه در هر فرد و جامعه اى بروز كند، آن را ـ با وجود شايستگى ها و ارزش هاى والا ـ به ضد خدا و دشمن خلق تبديل مى كند. از اين منظر، استكبار هرگز موضع حق ندارد و همواره از هواهاى نفسانى و خواسته هاى شيطانى سرچشمه مى گيرد. بزرگ ترين خطر استكبار، در حيات سياسى ملت ها ظاهر مى شود. استكبار آبادى ها را ويران و نسل ها را تباه مى سازد، و با زورگويى و زير پا گذاردن حق، امكانات، نيروها و ارزش هاى بشرى را در خدمت هواهاى نفسانى و خواسته هاى شيطانى فرد و يا گروه خاص قرار مى دهد و مردم مستضعف را به پيروى خود مى كشاند.(48)