با خروج نيروهاى انگلستان از خليج فارس و تشكيل فدراسيون نُه اميرنشينِ خليج فارس، امريكا، ايران را به عنوان ژاندارم منطقه انتخاب كرد و سفير انگلستان در ايران به وزير خارجه ى ايران اعلام كرد: حفظ ثبات منطقه ى خليج فارس در آينده بر عهده ى دولت ايران خواهد بود. از سوى ديگر، بالا رفتن درآمد نفتى ايران، در نتيجه ى اتخاذ سياست هاى جديد استعمارى در اوپك، دست شاه را براى سركوب و غارت بازتر كرد و او ميلياردها دلار درآمد نفت را براى خريد گندم از امريكا و ساير مواد غذايى از پاكستان، تايلند، هند، آفريقاى جنوبى، دانمارك، هلند، اسرائيل، تركيه و استراليا، به جيب امريكاييان و شركت ها و دولت هاى وابسته ى به آن سرازير كرد. در نتيجه، كشاورزى كشور نابود و اقتصاد آن فلج و به دست هژبرها، ياسينى ها، رضايى ها و ده ها زالوى وابسته به دربار افتاد. به اين ترتيب سلطه ى شاه از خارج و داخل كشور تضمين شد. رژيم تحمل هر نوع مخالفت و انتقاد را از دست داد و ساواك سايه ى شوم خود را بر همه جاى كشور گسترد و هر صداى مخالفى را در گلو خفه كرد. شاه با طراحى روابط نزديك با شوروى و چين، اركان سلطنت خود را تحكيم بخشيد و با اروپاى شرقى نيز روابط دوستانه اى برقرار كرد. او با زد و بندهاى سياسى، نظامى و اقتصادى با بلوك غرب، بهويژه امريكا، اسرائيل و انگلستان، به يك تصفيه ى خونين در داخل كشور دست زد.