وجود عذابى كه خداوند آنها را بدان گرفتار ساخته مىبينى كه به پروردگار خود تسليم نمىشوند و به درگاه او لابه و زارى نمىكنند، تا آن كه عذابى سخت بر آنها فرود آيد و آن گاه در ورطه و حيرت و درماندگى فرو مىمانند.
پس از پاكسازى دل از اين وسوسهها، پروردگار ما را ياد آور نعمتهاى بىشمار خود مىشود. مگر نه اين كه او به ما گوش و چشم و دل داده است، آيا نبايد او را سپاس گزاريم؟! اوست كه بشر را به گونهاى قرار داده كه در زمين به توالد و تناسل پردازد، و پس از مرگ از نو زنده و بر انگيخته شود، و زندگى و مرگ، و تدبير شب و روز به دست اوست. آيا اين حجّت كافى نيست كه ما از خرد خود بهره جوييم و تعقّل ورزيم؟
هرگز ... آنها- هم چنان كه پدران گمراهشان مىگفتند- مىگويند:
چگونه خدا كسى را كه مرده و استخوان پوسيده و خاك شده است دوباره زنده مىكند و بر مىانگيزد؟! اين سخنان از افسانههاى پيشينيان است. همان وعدهاى است كه به آنان داده شده بود و اينك به ما داده مىشود! بدين سان انكار آنها نسبت به برانگيخته شدن مردگان سبب انكارشان نسبت به رسالتهاى الهى شد و همچنين اين انكار- به نوبه خود- از حالت جهل و نادانى و بعيد شمردن زنده شدن انسان پس از مرگ سرچشمه گرفت. و آخرين سخن اين كه: مىبينيم روند مطلب از گفت و گو درباره گردنهها و دشواريهاى موجود در راه ايمان، و چگونگى غلبه يافتن بر آنها به گفت و گو از آيات و نشانههاى خدا مىپردازد كه ما را به سوى ايمان راهنمايى مىكند، و اين همان روش قرآن در هدايت و راهنمايى انسان به سوى پروردگار خويش است، و با روشها و راههاى بشرى تفاوت دارد. طريقه قرآنى هدايت بر سرشتهاى اساسى تكيه مىكند كه از ميان آنها مهمترينشان اسلوب و روش وجدانى است. پس انسان بر سرشت و فطرت ايمان آفريده شده، و خداوند، بارزترين و آشكارترين حقيقت در اين عالم وجود و هستى است، و سرشت انسان او را به سوى خدا مىخواند.