[46] «أَ فَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ- آيا در زمين سير نمىكنند ...»يعنى براى چه در زمين نمىگردند، تا از آثار گذشتگان عبرت بگيرند؟ البته در جهان گردش مىكنند امّا عبرت نمىگيرند.«فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِها- تا صاحب دلهايى گردند كه بدان تعقّل ورزند ...»اشتقاق «قلوب» از لحاظ لغوى از فعل (قلب- يقلب) است يعنى دگرگونى امر به گونههاى مختلف و احتمالات گوناگون خود، پس مدلول قلب به مدلول فكر و انديشه نزديك مىشود، از اين رو معنى اين آيه چنين است: آيا درباره زندگى نمىانديشند، و به حقايق آن تعقّل نمىورزند، و به اين فكر نمىكنند كه بر سر آنان كه پيش از ايشان بودند و نافرمانى كردند و دشمنى مىورزيدند چه آمده است؟.«أَوْ آذانٌ يَسْمَعُونَ بِها- يا گوشهايى كه بدان بشنوند ...»انسان، يا بايد خود توانايى شخصى براى فهم حقايق داشته باشد يا آنها را از كسى كه به آنها انديشيده بشنود و فراگيرد. از اين روست كه قرآن مىگويد:«فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِها- تا صاحب دلهايى گردند كه بدان تعقّل كنند ...» به صورت مستقيم، «أَوْ آذانٌ يَسْمَعُونَ بِها- يا گوشهايى كه بدان بشنوند ...» با استفاده از دانشها و تجربههاى ديگران.«فَإِنَّها لا تَعْمَى الْأَبْصارُ وَ لكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ- زيرا چشمها نيستند كه كور مىشوند، بلكه دلهايى كه در سينهها جاى دارند كور