تفسیر هدایت جلد 8
لطفا منتظر باشید ...
كارهاى شايسته براى به دست آوردن اين هدايت بكوشى.[47] البتّه كسانى نيز وجود دارند كه مدّعى ايمان هستند ولى واقعيّت آنها بر خلاف چيزى است كه ادّعا مىكنند.«وَ يَقُولُونَ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالرَّسُولِ وَ أَطَعْنا ثُمَّ يَتَوَلَّى فَرِيقٌ مِنْهُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ وَ ما أُولئِكَ بِالْمُؤْمِنِينَ- و مىگويند: به خدا و پيامبرش ايمان آوردهايم و اطاعت مىكنيم. پس از آن، گروهى از آنان باز مىگردند. و اينان ايمان نياوردهاند.»[48] براستى درستترين ترازوى ايمان همان فرمانبردارى به هنگام مرافعه است، اگر شخص به حق و لو آن كه بر خلاف ميل و مصلحتش باشد تسليم شود و عدالت را كه به سود طرفش باشد قبول كند و به رضاى خود در صورتى كه قاضى عادل بر ضدّ او حكم دهد، بگذرد ايمانش حقيقى است و گرنه ادّعاى ايمان پذيرفته نيست.«وَ إِذا دُعُوا إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ إِذا فَرِيقٌ مِنْهُمْ مُعْرِضُونَ- چون آنها را به خدا و پيامبرش خوانند تا ميانشان حكم كند، بينى كه گروهى اعراض مىكنند.»[49] و از آنجا كه فرمانبردارى آنها از خدا و پيامبر از مصالح مادّيشان سرچشمه گرفته اگر امر به مصلحتشان باشد اطاعت مىكنند و مردم را به اطاعت دعوت مىكنند، امّا اگر امر چنين نباشد آنها با حكم خدا مخالفت مىورزند و از شريعت او روى مىتابند، و اگر يكى از آنها بداند كه اگر نزد حاكم شرعى برود بيگمان بر ضدّ او حكم خواهد كرد، به نزد حاكم ستمگرى مىرود تا بتواند با دادن رشوه قوانين را به بازى گيرد.امّا به دادگاههاى اسلامى قاطع كه به حق حكم مىكنند نمىرود مگر آن كه بداند در قضيه خود سود مىبرد و برنده مىشود، و در چنين حالتى از همه مردم به جانب حكم و داورى اسلامى شتابندهتر است و بيش از همه مردم دعوت به پذيرفتن و حفظ آن مىكند.