دستهاى ديگر نيز وجود دارند كه به تمرّد نسبت به فرماندهى رسالتى مىپردازند زيرا بيم آن دارند كه اطاعت از آن سبب زيانشان گردد، چنان كه اگر بخواهد حقوق ستمديدگان را به آنان بازگرداند، اينان آن حركت عادلانه را ظلمى نسبت به خود مىشمارند، در حالى كه ستمگر حقيقى آن كسى است كه خون مستضعفان و بيچارگان را مىمكد، و به حساب محرومان خوشگذرانى مىكند، و ستمى نيست كه خدا حقوق مستضعفان را از مستكبران باز بستاند، بلكه اين عين عدل و كمال انصاف است، و بس بعيد است از خدا يا پيامبر او كه به احدى ستم كنند، بلكه آنان كه با خدا و پيامبرش مخالفت مىورزند به همين سببها خود ستمگرند.[51] در مقابل اينان كه مىگويند اطاعت كرديم، و سپس در لحظه جدّى با فرماندهى و رهبرى رسالتى مخالفت مىورزند، و به مصالح و اميال شخصى خود روى مىآورند، مؤمنان راستين و كسانى را كه مىبينيم كه چون گفتند اطاعت كرديم بر سر گفته خود مىايستند، و مصالح شخصى خود را با استوارى قدم براى مصلحت اسلام و مسلمانان فدا مىكنند و به تمام فرمانهاى فرماندهى با وجود سختى و برندگى آن پاسخ مثبت مىدهند.«إِنَّما كانَ قَوْلَ الْمُؤْمِنِينَ إِذا دُعُوا إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ أَنْ يَقُولُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ- چون مؤمنان را به خدا و پيامبرش فرا خوانند تا ميانشان حكم كند، سخنشان جز اين نيست كه مىگويند:شنيديم و اطاعت كرديم. اينان رستگارانند.»[52] زيرا احكام و قانونهاى خدا و آموزشهاى پيامبر گرامى او را مىگيرند، و در معاملات اقتصادى و سياسى و قضايى خود و ديگر چيزها- به تمامى- به موجب آنها رفتار مىكنند، هم چنان كه اين كار را در امور پرستشى و عبادى خود چون نماز و روزه و جز آن انجام مىدهند. هيچ رويدادى نيست كه خداوند حكمى در آن داده باشد و اينان آن حكم را پيروى نكنند. همچنين بر فرزندان امّت اسلامى