تفسیر هدایت جلد 8
لطفا منتظر باشید ...
ياران خويش فرمود تا چنان كنند، ثقيفيان مىپنداشتند اگر بدان سنگهاى بىزبان توهين كنند خشكسالى و بلا بر سر آنان خواهد تاخت و اين به سبب تبليغات فشرده سلطهگرايانهاى بود كه شادخوارانى كه به نام آن بتها بر ساده دلان حكم مىراندند، به راه انداخته بودند.و امروز مىبينيم كه بعضى ملتها بتهايى بشرى را تقديس مىكنند، و مىپندارند كه آنها مصدر آرامش و آسايشند، برخى مىگويند: «خدا شاه را عزّت دهد» و برخى مىگويند «خدا شيوخ را عزّت دهد» يا «خدا، شاه، ميهن» به جاى توجّه به خدا، و دعا براى مؤمنان، وانگهى شاه و رئيس و فرمانروا كيست كه ما باور كنيم اوست كه اساس هر خير و بركتى است؟! آرى، در واقع منفى گرايى مردم همان بيرون كشيدن خود از پهنه سياست است، و همين است كه محيطهاى مناسب را براى رشد رژيمهاى فاسد و باد افكندن طاغوت در پوست خود ساخته است.«وَ لا يَمْلِكُونَ مَوْتاً وَ لا حَياةً وَ لا نُشُوراً- و مالك مرگ و زندگى و رستاخيز نيستند.»شايد مقصود از خدايانى كه قرآن در گفته خود ياد كرده «وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً- سواى او خدايانى گرفتند» رموز و مظاهر اجتماعى مورد پرستشى سواى خداست، نه بتهاى سنگى، زيرا بت را مرگ و زندگى نيست و اين دو امر از طبيعت انسان است.نشور، همان رستاخيز پس از مرگ است، و چگونه كسى كه اختيار اين امر را براى خود ندارد مورد پرستش قرار مىگيرد؟[4] «وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هَذا إِلَّا إِفْكٌ افْتَراهُ وَ أَعانَهُ عَلَيْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ فَقَدْ جاؤُ ظُلْماً وَ زُوراً- و كافران گفتند كه اين جز دروغى كه خود بافته است و گروهى ديگر او را بر آن يارى دادهاند، هيچ نيست. حقّا آنچه مىگويند ستم و باطل است.»از لحاظ لغوى افك به معنى دروغ است و افتراء ساختن دروغ بىپايه