تفسیر هدایت جلد 8
لطفا منتظر باشید ...
آن انتظار مىرود تحقّق بخشد، آن كه از بخشيدن زندگى پس از مرگ به انسان عاجز است بيگمان در بخشيدن جاودانگى بدو عاجزتر است.در واقع والاترين چيزى كه انسان براى رسيدن بدان مىانديشد دو چيز است:الف: بدانچه مىخواهد برسد.ب: جاودانگى كه همان چيزى است كه به نام غريزه دوستى بقا ناميده مىشود.تحقّق يافتن اين آرزوهاى بلند به سبب طبيعت دنيا در اين جهان ممكن نيست، پس انسان ناگزير است به سرايى بينديشد كه اين آرزوهاى او در آن امكان يابد، و آن سرا جز سراى آخرت نيست، و اين وعده ايست اكيد از خدا براى پرهيزگاران «وَ مَنْ أَوْفى بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ»- و چه كسى به عهد خود وفادارتر از خدا است؟» و «وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ قِيلًا «10»- و چه كسى در گفتار راستگوتر از خداست؟».آوردهاند كه فضل بن سهل وزير مأمون عبّاسى خواست دختر خود «پوران» را به همسرى مأمون درآورد، وى شخصى خوشگذران و شادخوار بود، و تمام اموال دولت اسلامى را براى جشن زفاف گرد آوردند، و همچنين هستند گردنكشان كه ميلياردها دلار را براى جشنهاى همسرى خود خرج مىكنند.پس ساختند آنچه ساختند و تكلّف كردند، و از جمله آن تكلّفها بسترى بود زربفت و گوهرنشان به مرواريد و گوهرهاى گوناگون. هنگامى كه پدر دست دختر خود را گرفت كه به دست داماد بسپارد- بدان سان كه رسوم آن زمان اقتضا مىكرد- به دخترش گفت: دختركم آيا در حقّ تو كوتاهيى كردهام؟ و آيا از من چيزى ديگر مىخواهى؟ من هر چه را آرزو كنى برايت آماده كردهام.