حدود هفت قرن علماي سني در روشي كج دار مريزشان با صوفيان، بحث علمي يا فكري را در اين مسئله به بستر ناصحيح انداخته و مسائل مربوطه را بدون اين كه بتوانند توضيح دهند، به اصطلاح لوث كرده بودند.و مثلاً تكليف مسئله در عينيت جامعه عملاً روشن شده بود.تلقّي عمومي بر اين بود كه اين موضوعها نيز مانند موضوع ريشه دار اشعري و معتزلي بايد به عنوان يك واقعيت (كه هرگز حل نخواهد شد) تحمل شود و به راستي تحمل هم ميشد.همين زمينه عيني اجتماعي، همراه با ورود تصوف بعينه وارد شيعه شد.
زمينه ذهني
در طول بيش از هفت قرن آثار كتبي علماي اهل سنت در رد و يا انتقاد از تصوف، ـ كه هرگز نه كافي بودند و نه توان حلّ نسبي قضيه را داشتند ـ به همه جا حتي به كتابخانههاي شخصي علماي شيعه رسيده بود و ذهنها را از انديشه بكر شيعي باز ميداشت.درست مانند ادبيات وعلم نحو، صرف، معاني، بيان و بديع، از مسائلي شمرده ميشد كه مال سنيان است و شيعه بايد به قدر لزوم از آنها استفاده كند.شيعه به دليل اين كه هميشه يك حزب غير قانوني و قاچاق و دچار قتل عامها بود، امكان و امكانات پرداختن به همه علوم را نداشت.و در مورد تصوف نيز عدم ابتلاي چندين قرني شيعه به تصوف فارسي و مسئله «وحدت وجود»، به چنان وضعي دچار شده بود.سرنوشت مسئله به همين دلايل، در ميان شيعيان نيز به سرنوشت آن، در ميان سنيان دچار گشت، كه علماي شيعه تصوف را نميپذيرفتند ليكن ردّيههايشان نيز از تبيينات ريشهاي و كافي برخوردار نبود.با اين همه به روشني براي مردم معلوم كردند كه تشيع با تصوف سازگار نيست.همان طور كه در ميان سنيان گاهي افرادي از علما به تصوف ميگرائيدند، در ميان علماي شيعه نيز اين قبيل افراد پيدا شدند.با اين فرق كه افراد برجسته شيعي كه زماني به تصوف گرائيده و سپس از آن برگشتهاند، زيادتر از آن است كه در ميان علماي سني رخ داده است.علماي شيعي در قرن 10 و 11 به بعد، كه ميبايست مسئله را حلّ ميكردند به دلايل مذكور، نكردند.بل افرادي مانند ملاصدرا و ملا هادي سبزواري ابتدا عاشق ارسطوئيات شده سپس به سراب بودن آن پي برده به تصوف روي آوردند كه شايد مشكلشان حل شود كه نه تنها حل نشد بل وقتي به سراب بودن آن پي بردند كه بس دير شده بود.توبه نامه ملاصدرا از حكمت متعاليهاش، كه در اول تفسير سوره واقعه، نوشته است، اين حقيقت را نشان ميدهد، پس از آن كه دوران جواني و توانمندي خود را در ترويج ارسطوئيات و جوكيات صرف كرده و آنها را در جامعه شيعه به طور ريشه دار ترويج كرده و علماي شيعه را جاهل و نادان ناميد، در اواخر عمر ـ حدود پنج سال قبل از مرگش ـ توبه ميكند كه اينك صدرائيان مدرن چشم بر توبه حسرت آلود وخسارت آگين او بسته و به ترويج همان خسارتهاي او ميپردازند.لابد ايشان نيز در لحظههاي آخر عمرشان (پس از به انحراف كشيدن تشيع) توبه خواهند كرد.