محی الدین در آینه فصوص جلد 1

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

محی الدین در آینه فصوص - جلد 1

مرتضی رضوی‏

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

به طوري كه اگر امروز يك فرد سنّي عبارت «فلاسفه اسلامي‌» به كار برد، مرادش افراد ارسطوئي هستند كه در ميان مسلمانان بوده‏اند، و اگر عبارت «فلسفه اسلامي‌» از زبان و قلم يك سنّي صادر شود باز مرادش فلسفه ارسطوئي است كه در ميان مسلمانان به طور جسته و گريخته پيدا مي‌شد.

نه بدين معني كه اين فلسفه دين اسلام است، آن طور كه صدرائيان امروزي ما با تحكم و كاملاً زورگوئي به كار مي‌برند.

و اين بهتان را بر اسلام و مسلمين به ويژه به تشيع مي‌بندند.

رفتاري كه غلط و ستمگرانه بودن آن براي هر محقق روشن و واضح است، كه كاملاً خيره‌سرانه دين و مذهب خودشان را وام‌گير (آن هم وام‏گيري در اصول و پايه‏هاي دين) و مونتاژي معرفي مي‌كنند.

چيزي كه سنّيان زير بار آن نرفتند.

و اين گونه خيره‌سري نبود مگر موفقيت هانري كربن در مأموريتش، زيرا شيعه نيز تا زمان مأموريت او به چنين ناداني كه مصداق «تيشه به ريشه خود» است دچار نگشته بود.

اين ناكامي ارسطوئيات در جامعه اهل سنت از يك طرف، و خستگي مردم از «قيل و قال» 500 ساله اشعري و معتزلي از طرف ديگر، محي‌الدين را به حدّي موفق و گستاخ كرده بود كه آشكارا آيات قرآن را تحريف كرده و بر سر آنان مي‌كوبد و همگان را به تصوف مخصوص خود دعوت مي‌كند.

تاويل و تحريف: انواع و گونه‏هاي مختلف مجاز، استعاره و كنايه و استخدام لفظ در معاني، در هر زبان و بيان هست و اين يكي از هنرهاي مهم و شيرين كننده زندگي براي بشر، و نيز از عوامل مهم براي ارائه افكار انسان، است.

قرآن نيز به زبان كاملاً مردمي و «امّي‌» آمده است در «نقد مباني حكمت متعاليه» توضيح داده‏ام كه امّي يعني «جراحي نشده»، زباني كه دچار «رياضي هندسي نشده» است.

پس كلام قرآن نيز در مواردي قابل تاويل و در مواردي «واجب التاويل» است.

بزرگ‏ترين و همه جانبه‏ترين تاويل در قرآن در مورد آيه «وعلي العرش استوي‌» است كه چون خداوند جسم نيست تا روي تخت بنشيند تاويل مي‌كنيم كه مراد از عرش سلطنت و اِعمال قدرت، از جانب خداوند است.

اما در مجاز كه زمينه تاويل است وجود يك «علقه» و مناسبت ميان معني حقيقي و مجازي‌، لازم است.

و اگر با فقدان علقه، دست به تاويل بزنيم، مصداق «تحريف» مي‌شود و ديگر نمي‌تواند عنوان تاويل را داشته باشد.

و اين يك «اصل» بين‌المللي است در هر زبان.

و مهم‏تر اين كه: وقتي مي‌توانيم ادعا كنيم كه فلان لفظ به معني حقيقي خود به كار نرفته، كه معني ظاهري آن يا با اصول دين منافات داشته باشد و يا با يك فرع «مسلّم» سازگار نباشد.

در غير اين صورت، خروج از معني ظاهري‌، باز مصداق «تحريف» است.

اين نيز يك قانون و قاعده اجماعي جميع بني بشر است.

اينك هر آدم عاقلي كه به رفتار محي‌الدين با آيه‏هاي سوره نوح، توجه كند، به وضوح در مي‌يابد كه فاقد هر دو شرط مذكور و درست مصداق اتمّ تحريف است.

فقط يك مثال: اجازه بدهيد تكرار كنم كه مريدان محي‌الدين (صدرائيان روز، صدرائيان مدرن) اگر اين كار او را تحريف نمي‌دانند لطف كنند يك مثال براي تحريف بياورند.

تا ما محجوب‏ها و محرومان از كشف و شهود، معناي تحريف را بفهميم.

مگر حضرات دوست ندارند ديگراني مثل ماها را هدايت كنند.

اگر بتوانند چنين مثالي را بياورند، من يكي مريد سينه‌چاك ملاصدرا خواهم بود و او را به عنوان مرشد اصغر و محي‌الدين را به عنوان شيخ اكبر خود، انتخاب خواهم كرد.

اين سخن را كاملاً به جدّ عرض مي‌كنم.

و اگر از آوردن تنها اين يك مثال عاجزند (كه سخت عاجزند) دست از سر تشيع، دست از سر حوزه علميه، دست از سر «قم» اين «حرم اهل بيت‏ (عليهم السلام)» بردارند، و بيش از اين (مانند محي‌الدين و ملاصدرا) به تحريف اسلام و تشيع، ادامه ندهند.

طلاب جوان را به وسيله اصطلاحات به ظاهر شيرين و شيوا و در باطن سمّ آلود، گمراه نكنند.

/ 611