ـ فالادني من تخيّل فيه الالوهية: پس دانيترين بتپرست، خيال ميكند كه آن بت خداست (خدائي خدا در آن هست).ـ فلولا هذا التّخيل ما عبد الحجر و لا غيره: و اگر نبود اين خيال نه سنگ را عبادت ميكرد و نه چيز ديگر را.ـ ولهذا قال: «قل سمّوهم»(6) به همين جهت خدا به رسول اكرم صلّى الله عليه وآله وسلّم ميفرمايد: بگو آن بتها را نام ببريد.ـ فلو سمّوهم، سمّوهم شجراً او حجراً او كوكباً: كه اگر نام ميبردند ميگفتند اين درخت است، يا سنگ است يا ستاره است.ـ و لو قيل لهم ما عبدتم؟ لقالوا الهاً: اما اگر از آنها پرسيده ميشد: چه چيز را عبادت كرديد؟ ميگفتند: يك خدا را.ـ ما كانوا يقولون: «الله» ولا «الاله»: و نميگفتند «الله» را عبادت كرديم، و نيز نميگفتند «الاله» را عبادت كرديم.ـ والاعلي ما تخيّل بل قال: هذا(7) مجلّي الهي ينبغي تعظيمه، فلا يقتصر: و بتپرست اعلي دچار خيال نگشته بل ميگويد: «اين محل تجلّي خدا است پس سزاوار است مورد تعظيم قرار گيرد» و كوتاه نميآيد.قيصري «لا يقتصر» را به «اكتفاء نميكند» معني كرده و افزوده است: تنها به پرستش خود اكتفاء نميكند بل ديگران را نيز به پرستش آن دعوت ميكند.قيصري احتمال معني دوم نيز داده است: خدا را در معبود خود، منحصر نميكند و به نظر او هويت خدا متجلي است در صور موجودات متكثّره.