محی الدین در آینه فصوص جلد 1
لطفا منتظر باشید ...
4- نكته بالا را توضيح دادم تا صدرائيانِ روز، تحريك نشوند و هوس بهرهجوئي از اين حركات مدور را نكنند.
اما نكته مهم ديگر اين است كه اين هوس، بر عليه اصول مسلم و شناخته شده محيالدين است؛ زيرا او اين جهان محسوس را «حق متخيّل» مينامد نه «حق متحقّق» و در مقابل: آن عالم خيالي خود را كه «عالم اعيان ثابته» مينامد، حق محقق ميداند.
پس او نميتواند به ناموس عالم متخيل، متمسك شود بل اهل صراط مستقيم را به «خيال» متهم ميكند كه در همين عبارتش ميبينيد.
او به قول خودش متحير است و هميشه به دور يك تناقض ميچرخد: وحدت در عين كثرت و كثرت در عين وحدت.
5- در جلد اول، مبحث «تكامل در نظر اهل بيت (عليهم السلام) و تكامل از نظر ارسطوئيان» توضيح دادم كه محيالدينيان و صدرائيان مراحل پيدايش هستي و كائنات را «از عالي به داني» ميدانند، يعني برخلاف جهت تكامل.
سپس اين سقوط را قوص فرض كرده و يك قوص صعود براي آن، تخيل ميكنند و نامش را «كمال» ميگذارند.
محيالدين همين را نيز خراب ميكند و انسان را كه پس از طي قوص نزول با پيمودن قوص صعود بالا ميرود از نو، در مسير قوص نزول قرار داده، هي ميچرخاند.
اين جاست كه يكي ديگر از تفاوتهاي تصوف عربي با تصوف فارسي روشن ميگردد.
اما صدرائيان امروزي، صوفيان مدرن بدون توجه به اين تفاوتها هم صوفي فارسي هستند و هم صوفي عربي و در عين حال هم عارف واصل و اوحدي هستند و هم دانشمند كه پشت تريبون فضل، در محيالدينشناسي به كنفرانس دهي، ميپردازند.
ـ فله «من» و «الي» و مابينهما: براي او (كسي كه در طريق مستطيل حركت ميكند) سه چيز هست: «از» و «به» و «ميان اين دو».
توضيح
راه مستقيم، خط هندسي مستقيم، يك «ابتدا» دارد و يك «انتها» و «ميان آن دو».
ـ و صاحب الحركة الدّوريّة لابُدّ له، فتلزَمه «مِن» ولا غاية لكماله فتحكمَ عليه «الي»: و (اما) براي صاحب حركت دوري فرجهاي نيست تا برايش «مِن» لازم آيد و براي او پاياني نيست تا محكومِ «الي» شود.
لغت: بدَّ: فرجه، جدائي ـ يعني در خط دايره نه فرجه هست و نه جدائي تا گفته شود اينجا اول خط و آنجا پايان آن است.