ولایت فقیهان و عدالت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ولایت فقیهان و عدالت - نسخه متنی

عبدالله جوادی آملی؛ تنظیم و ویرایش: محمد محرابی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

سوم

عنوان «انبياء» و عنوان «رسل »، در بعضى از احاديث منقول اخذ شده است كه از نظر تحليل مفهومى و نيز تحقيق عرفانى، ميان عنوان «نبى » و عنوان «رسول » از يك سو و ميان دو عنوان يادشده و عنوان ولى(ولايت الهى و ولى الله بودن) از سوى ديگر فرق است; زيرا انسان كامل، از آن جهت كه نبا و خبر را از خداوند دريافت مى كند، «نبى » است و از آن لحاظ كه دستور الهى را پس از دريافت، به مردم مى رساند، «رسول » است و از آن جهت معنوى كه لياقت چنان دريافت و چنين ابلاغى را دارد، «ولى الله » است كه ولايت الهى جنبه باطنى نبوت و رسالت را تامين مى كند و از آن جهت كه احكام خدا را اجرا مى نمايد و عهده دار تامين امور امت اسلامى است، «ولى امر مسلمين » به شمار مى آيد.

ليكن بايد دانست كه عنوان «انبياء»، گذشته از حمل معناى خاص خود، صفت مشيرى است به رهبران جامعه و زمامداران امور امت; زيرا در بسيارى از آيات قرآن كريم، هنگام طرح جريان جنگ و صلح و ارائه مبارزه با سران ستم و نيز ارائه سمت ولايت امرى و سرپرستى جامعه، عنوان «نبوت »، «نبى »، «انبياء» و «نبيون » و مانند آن اخذ شده است مانند:

1 «النبى اولى بالمؤمنين من انفسهم » (122) .

2«وكاين من نبى قاتل معه ربيون كثير» (123) .

3«ويقتلون النبيين بغير حق » (124) .

4«وقتلهم الانبياء بغيرحق » (125) .

5«يا ايهاالنبى حرض المؤمنين على القتال » (126).

6«يا ايها النبى جاهد الكفار والمنافقين » (127) .

7«وما كان لنبى ان يغل » (128)
.

8«ويستئذن فريق منهم النبى » (129) .

كه در آيات مزبور و نظائر آن، عنوان «نبى »، در طرح رهبرى جنگ و صلح و تدبير امور مسلمين اخذ شده است و بنابراين، عنوان مشير بودن كلمه «انبياء»، يك مطلب رايج قرآنى است.

چهارم

تفكيك نبوت از رهبرى و ولايت امور امت، با برهان عقلى و نقلى بر ضرورت نبوت هماهنگ نيست; البته اگر پيامبرى، عهده دار امور امت بود و پيامبر ديگرى وظيفه تبليغ و تعليم محض داشت، در چنين فرضى، محذور وجود ندارد. مثلا اگر حضرت لوط كه خودش به حضرت ابراهيم(عليه السلام) ايمان آورده بود، مسؤول رهبرى امت نبوده است، اشكالى پيش نمى آيد; زيرا حضرت خليل(عليه السلام)، عهده دار تدبير امور امت بود. اما اگر چنين فرض شود كه در عصرى، پيامبرى مبعوث شود كه احكام الهى را بدون اجراء، و قوانين خدا را بدون تنفيذ، و حدود دينى را بدون اقامه، بر عهده داشته باشد، با دليل عقلى و نقلى ضرورت وحى، مطابق نخواهد بود، ولى اگر شخص ديگرى از سوى او منصوب شود كه مجرى حدود و احكام و قوانين الهى باشد، هيچ محذورى ندارد; زيرا در اين حال، رهبر اصيل امت و زعيم اصلى آنان، همان پيامبر است.

/ 299