وظيفه اصلى انبياء، تدبير امور امت، اعم از فرهنگى، سياسى، اقتصادى، و نظامى است. به عنوان نمونه، مى توان مورد موساى كليم(عليه السلام) را مثال زد كه در طليعه برخورد با فرعون و ارائه پيشنهاد سياسى، به او چنين فرمود: «ان ادوا الى عباد الله » (130) ; يعنى بندگان خدا را به من اداء نما; زيرا مردم، امانت الهى اند و پيام آوران از سوى خدا، امناء الهى اند و امانت خدا را بايد به «امين الله » تاديه مى نمود. آنگاه مقابله با درباريان فرعون آغاز شد و همين وظيفه محورى حضرت موساى كليم(عليه السلام) را حضرت عيسى(عليه السلام) تصديق كرد; زيرا قرآن كريم در زمينه تبيين نسبت عيسى(عليه السلام) با موسى(عليه السلام) چنين مى فرمايد: «مصدقا لما بين يديه » (131) ; يعنى عيسى(عليه السلام) تصديق كننده ره آورد انبياء پيشين است. اهميت اداره امور جامعه در مكتب وحى، به قدرى است كه حضرت موساى كليم(عليه السلام) هنگام «مواعده اربعين » با پروردگار خود، حضرت هارون(عليه السلام) را به عنوان خليفه و جانشين خود برگزيد: «وقال موسى لاخيه هارون اخلفنى فى قومى » (132) . روشن است كه خلافت هارون از موسى(عليهمالسلام) در دوران چهل روز، راجع به تعليم و تبليغ احكام نبود; زيرا چنين وظيفه اى را حضرت هارون در زمان حضور حضرت موساى كليم(عليه السلام) داشت; و تنها رهبرى و زعامت امت بوده است كه مستقيما بر عهده حضرت موساى كليم بود و به منظور حفظ و تداوم آن در ايام مواعده و غيبت چهل روز، بر عهده حضرت هارون(عليه السلام) قرار گرفت.
ششم
علومى كه در ضمن احاديث ماثور، به عالمان دين مى رسد، وظيفه علماء را مشخص مى كند; يعنى علومى كه درباره تهذيب و تزكيه نفوس به علماى اخلاق منتقل مى شود، وظيفه آنان را در تزكيه نفوس خود و تربيت نفوس ديگران معين مى نمايد و علومى كه درباره وجوب و حرمت، حلال و حرام، قصاص و حدود و تعزيرات، جهاد، دفاع و مانند آن به فقهاء منتقل مى شود، رسالت آنان را در عمل و اعمال، و در قبول و اجراى آن احكام معلوم مى كند; زيرا ارث چنين احكام اجرائى، بدون اعمال و اجراى آنها معنا نخواهد داشت و همان گونه كه پيامبرصلى الله عليه و آله و سلم آن احكام را از طريق وحى به منظور اجراء دريافت كرد، عالمان دين، آنها را از طريق ارث حديث، براى عملى ساختن، فرامى گيرند، وگرنه آنچه به عالمان دين مى رسد، صرف تلاوت آيات احكام و قرائت احاديث جهاد، دفاع، حدود، تعزيرات، و نظاير آن خواهد بود و هيچ يك از اين امور مزبور را «ارث » نمى گويند.