تذكر
ولايت فقيه عادل، داراى صفات ثبوتى است كه در فصل سوم كتاب، به تفصيل درباره آنها بحث شد (16) و نيز داراى صفات سلبى است كه نشانه حريت امت اسلامى و آزادى مكتب رهائى بخش اسلام است:1ولايت فقيه عادل، از سنخ سرپرستى هاى موروثى نيست تا در اسره اى(خاندانى) محبوس گردد و دوده اى(نسلى) به آن پرسه زنند و آن را به نام خويش ثبت كنند. 1 ولايت فقيه عادل، با حفظ عدم توارث، از آسيب اطلاق و گزند رهائى، رهاست; يعنى مطلق و بى قيد نيست تا به صورت حكومت استبدادى درآيد، بلكه داراى قيود وافر علمى و فراوان عملى است كه حفظ آنها، حدوثا و بقاء لازم مى باشد; بنابراين، ولايت فقيه عادل، مشروط به شرايط مزبور است كه: لاولاية الا بتلك الشروط، كما لاصلاة الا بطهارة. اگر والى امت اسلامى، حدوثا فاقد برخى از آن شرايط علمى يا عملى باشد، هرگز به ولايت نمى رسد و اگر بقاء واجد آنها نبود، از سرپرستى مسلمين منعزل خواهد شد; چنانكه مبسوط آن در قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران آمد و تشخيص آن، بر عهده خبرگان است (17) . آشنايان به فقه اسلامى آگاهند كه ولايت بر امور جامعه، وظيفه است نه امتياز; و به عنوان واجب عينى يا كفائى بر واجدان شرايط الزام شده است. لذا در نصوص تكريم فقيهان و در احاديث تجليل عالمان دينى چنين آمده است: قال رسول الله: «الفقهاء امناء الرسل ما لم يدخلوافي الدنيا» (18) . ورود فقيه در دنيا، همان دنياطلبى و جاه خواهى وزراندوزى و يارى رسانى به زورمداران و... است و فقهى كه رهنورد نبرد با زروزور نباشد، مرد رهبرى نخواهد بود وگرنه، عرض خود مى برد و زحمت امت روامى دارد; كه البته ساخت فقهاى دينى، از چنين لوث و روثى منزه است; زيرا عدالت آنان، حصن حصينى است كه تسخيرناپذير است.