همان گونه كه درجات بهشت عدن، به عدد آيات قرآن كريم است و معارف قرآن حكيم، براى هر كسى به اندازه سعه وجودى وى تجلى دارد، تكاليف الهى نيز براى هر كس، به اندازه قلمرو معرفت اوست; اگر چه همگان در يك سطح خاص با يكديگر مشتركند و نصاب لازم براى اصل تكليف مشترك، همان عقل متعارف است كه در توده عقلاء وجود دارد و مايه حت بعث و زجر در امر و نهى الهى است. در ايثارهاى تاريخى و نثارهاى محيرالعقول، تنها «عقل متعارف » اوساط مردم است كه متحير مى شود و از فتوا بازمى ماند يا دستور ارتجاع، سكوت، تقيه، و مانند آن مى دهد البته خصوصيت هاى نفسانى از قبيل جبان بودن و احساس وحشت كردن نيز در نحوه ارزيابى و محاسبه موارد، سهم بسزايى دارد اما «عقل بالغ » به قله عشق و شوق، در عين محاسبه دقيق و ارزيابى كامل، هرگز وهم و نيز عقل متعارف محدود و مداربسته رابه مشورت نمى گيرد; چه اينكه خصوصيت هاى نفسانى انسان عاشق مشتاق، همانا شوق شهامت و سلحشورى است نه هراس و تقيه پرورى، و نه تهور و بى باكى. مثل اعلاى چنين فضيلتى، سالار شهيدان(عليه السلام) بود كه اصل كمال مزبور، به نحو «حقيقت » در او يافت شد و «رقيقت » آن، در پيرو راستين او يعنى امام امت(رض) پديد آمد كه وى در مصاف عقل متعارف با عقل بالغ به قله عشق، جانب عقل برين را برگزيد و بطلان تقيه را با نداى «تقيه حرام است ولو بلغ ما بلغ »، آشكار ساخت و چنين نواى گوش نوازى كه از صاحبدل عاشق مشتاق برخواست، در همه آنان كه مصداق كريمه «لمن كان له قلب او القى السمع وهو شهيد» (50) بودند، اثر مثبت نهاد.