ولایت فقیهان و عدالت نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
5- حضرت على(عليه السلام) در نهج البلاغه، در نامه اش به والى خود در بحرين، عمروبن ابى سلمه مخزومى چنين مرقوم فرمود: «اما بعد فانى قد وليت نعمان بن عجلان الزرقى على البحرين... فلقد احسنت الولاية واديت الامانة...» (42) به او فرمود: من نعمان بن عجلان زرقى را بر بحرين ولى و سرپرست قرار دادم... و تو مادامى كه والى بحرين بودى، حق ولايت و اداره آن سرزمين را خوب ادا كردى. 6- در عهدنامه مالك اشتر، حضرت اميرالمؤمنين(عليه السلام) مكررا واژه ولايت را در معناى سرپرستى به كار برده است: ا- «فانك فوقهم ووالى الامر عليك فوقك والله فوق من ولاك » (43) ;
تو كه به آنجا گسيل شدى و والى مردم هستى، بايد مواظب آنان باشى و كسى كه والى توست و تو را به اين سمت منصوب كرده است، ناظر بر كارهاى توست و خداوند، ناظر بر كارهاى همه ماست. ب- «فان فى الناس عيوبا الوالى احق من سترها فلا تكشفن عما غاب عنك منها» (44) ;
مردم اگر نقطه ضعف هايى دارند، شايسته ترين فردى كه بايد آن ضعف ها را بپوشاند و علنى نسازد، والى آنان است. 7- آن حضرت، سياست و ولايت امويان را به صراحت باطل اعلام مى دارد و آنان را براى ولايت بر امت اسلامى، صالح نمى داند و در نامه خود به معاويه چنين مى نگارد: «متى كنتم يا معاوية ساسة الرعيه وولاة امر الامة؟» (45) «وما انت والفاضل والمفضول والسائس والمسوس!» (46) ; اى معاويه! چه وقت شما سياستگذاران رعيت و واليان امر امت گشتيد؟...
و تو كجا و بحث برتر و غيربرتر در حكومت و سياست كجا؟ 8- مشابه تعبيرهاى نهج البلاغه درباره «ولايت حكومتى »، تعبيرهاى منقول در كتاب «غرر و درر» آمدى است كه در آن كتاب از حضرت على(عليه السلام) چنين آمده است: «لنا على الناس حق الطاعة والولاية ولهم من الله سبحانه حسن الجزاء» (47) ، «على الامام ان يعلم اهل ولايته حدود الاسلام والايمان » (48) ، «الجنود عز الدين وحصون الولاية » (49) ، «من نام عن نصرة وليه انتبه بوطاة عدوه » (50) . بنابر آنچه گذشت و موارد بسيار ديگرى كه در قرآن كريم و روايات آمده است و ذكر همه آن موارد در اينجا مقدور نيست، روشن مى گردد كه ادعاى اينكه در اسلام ولايت به معناى حكومت و سرپرستى وجود ندارد، سخنى ناصواب و به دور از تامل است.