ولایت فقیهان و عدالت نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
6 اسلام، ولى بالاصاله جمهور است. از آنجا كه مكتب الهى، غير از وجود لفظى و كتبى و ذهنى، وجود ديگرى به عنوان وجود عينى ندارد و ولايت جمهور، نيازمند وجود عينى والى است، خداوند، واليان معصوم(عليهم السلام) را به همين منظور نصب فرمود كه نصب آنان نيز در متن اسلام گنجانده شده است و همه آن مبادى كه براى ضرورت حكومت، حتمى بودن تداوم اسلام، تعطيل نشدن احكام و حدود الهى در عصر غيبت حضرت ولى عصر(عج) وجود داشت و دارد، زمينه ولايت اسلام ممثل نسبى را كه گرچه از فيض عصمت برخوردار نيست، ليكن از بركت عدالت محروم نيست و اگر چه جامعيت، ملكى و ملكوتى امام معصوم(عليه السلام) را ندارد، ولى از جامعيت لازم ملكى در عصر غيبت محروم نيست فراهم نموده است. از اينجا، روشن مى شود كه مرجع ولايت فقيه عادل، به مرجعيت ولايت فقاهت و عدالت برمى گردد كه شخص حقيقى خود فقيه عادل نيز همانند ديگر آحاد امت، «مولى عليه » شخصيت حقوقى خود قرار مى گيرد. 7 جمهوريت نظام اسلام، پشتوانه وجود عينى اسلام است; زيرا فقيه جامع شرايط رهبرى، گرچه در حد عدالت فردى، اسلام ممثل است، ليكن هرگز با يك فرد، اسلام در جامعه ممثل نمى شود و به منظور تمثل عينى اسلام در تمام ابعاد و شؤون فرهنگى، اقتصادى، اجتماعى، اخلاقى، نظامى، و سياسى، چاره اى جز اقتدار ملى كه تبلور جمهوريت است نخواهد بود; چه اينكه سهم تعيين كننده آراء جمهور در تمام مراحل انتخاب توكيلى، ملحوظ و مدون است.
چنين اقتدارى، بدون پشتوانه اخلاقى و قلبى ميسور نيست و لذا خداوند در عين نصب اولى الامر و جعل ولايت و سرپرستى براى اهل بيت عصمت(عليه السلام)، مهرورزى به آنان را اجر رسالت قرار داد: «قل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى » (177) ، تا صبغه نظام ولائى، از هر تيغ آهيخته نظام هاى غير اسلامى مصون بماند و حرم جمهوريت اسلام، از نامحرمان ولائى محفوظ باشد و صدر و ساقه نظام اسلامى، جز ولايت و تولى و سرپرستى مهربانانه و پذيرش جانانه و تعامل صهباى صفا بين امام و امت، چيز ديگرى راه پيدا نكند به همين دليل، امام راحل(قدس سره) به صراحت ندا داد: جمهورى اسلامى; نه يك كلمه كم(جمهورى تنها)، نه يك كلمه زياد(جمهورى دموكراتيك اسلامى، جمهورى خلق مسلمان و...). 8 جمهور در فرهنگ وحى، امانت الهى اند و ولى مسلمين و امام امت، امين الله است كه امانت الهى يعنى جمهور را در كمال علم و عدل نگهدارى، نگهبانى، تكميل، تامين، و... مى نمايد; چه اينكه حضرت موساى كليم(عليه السلام) چنين فرمود: «ان ادوا الى عباد الله انى لكم رسول امين » (178) مهم ترين رسالت انبياء الهى، هدايت، حمايت، و عنايت به جامعه بشرى است، قداست انسان، خلافت انسانيت، كرامت بشريت، فضيلت نفسى و نسبى نوع انسانى، او را محور تعليم كتاب و حكمت و مدار تهذيب قرار داده است تا با تذكيه عقل نظر و تزكيه عقل عمل، به جايگاه اصيل و مالوف خود آشنا شود و به آنجا هجرت كند و چنان هدف برين و چنين طريق مستقيم، به اين است كه در برابر وحى الهى، تولى و پذيرش داشته باشد و در برابر غيرقانون خدا، هر چه و هر كس كه باشد، كرنش نكند; كه استقلال بنده، در متن عبوديت او نسبت به خداست.
انسان عادى و غيرفقيه را در تدوين قانون و در تشخيص انطباق قانون مصوب با وحى الهى مستقل دانستن، همان استبداد و استكبار مذموم و تفرعن محكوم قرآنى است. آرى; جامعه بشرى را در تشخيص رهبران الهى و پذيرش قانون خدا در تمام ابعاد و شؤون اجتماعى و سياسى آن، استقلال و حريت دادن محمود است.