ولایت فقیهان و عدالت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ولایت فقیهان و عدالت - نسخه متنی

عبدالله جوادی آملی؛ تنظیم و ویرایش: محمد محرابی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اسلام، مجموع مال ها را براى اداره شؤون مجموع انسان ها مى داند; يعنى اصل مالكيت خصوصى نبايد مايه حرمان جامعه باشد و امت اسلامى را به دو گروه مالمند زراندوز و نيازمند تقسيم كند. اسلام، مال را به مثابه ستون فقرات جامعه انسانى و سبب قيام مردم مى داند. فرد و يا گروهى كه فاقد مالند، از آن جهت فقيرند كه ستون فقرات اقتصادى آنان شكسته شده و توان قيام را از دست داده اند; زيرا «فقير» يعنى كسى كه مهره كمرش شكسته است و قدرت ايستادن و ايستادگى ندارد. از آنجا كه مال به منزله خون در عروق جامعه و ستون فقرات ملت محسوب مى گردد، نبايد آن را در اختيار سفيه و بى خرد قرار داد كه مبادا در آن مسرفانه يا مترفانه تصرف كند و عامل قيام امت را به هدر دهد.

بيان قرآن درباره سه مطلب اخير چنين است: «ولا تؤتوا السفهاء اموالكم التى جعل الله لكم قياما» (81) .

در اين كريمه، خداوند سبحان، هم مال را به عموم جامعه نسبت مى دهد: «اموالكم »، و هم آن را سبب قيام مى داند: «التى جعل الله لكم قياما» و هم از قرار دادن آن در اختيار سفيه مانند كودك يا بالغ بى خرد، نهى مى فرمايد: «ولا تؤتوا السفهاء».

اسلام، احتكار ثروت و اكتناز مال و ذخيره كردن آن را ممنوع مى داند و اين عمل را به منزله ضبط خون در رگ بدن كه سبب فلج شدن ساير اعضاء مى گردد، تلقى مى كند و لذا جريان و حركت آن را لازم مى شمرد. آياتى از قبيل «الذين يكنزون الذهب والفضة ولا ينفقونها فى سبيل الله فبشرهم بعذاب اليم » (82) ، دليل بر منع ركود مال و گواه بر لزوم جريان آن در تمام اعضاء جامعه است. اسلام جريان ناتمام مال و منحنى ناقص مسير آن را ممنوع، و جريان كامل و منحنى تام آن را لازم مى داند; يعنى اجازه نمى دهد كه ثروت مملكت در دست گروهى خاص جارى باشد و هرگز به دست ديگران نرسد و بلكه فتوا مى دهد كه لازم است دور آن كامل باشد تا به دست همگان برسد.

آياتى مانند «كى لا يكون دولة بين الاغنياء منكم » (83) ، گواه بر اين سخن است.
گردش و تداول ثروت در دست گروهى خاص و حرمان توده جامعه از آن، به دو صورت ترسيم مى شود كه هر يك از آن دو نارواست; يكى بر اساس نظام كاپيتال و سرمايه دارى غرب، و ديگرى بر پايه نظام دولت سالارى و مكتب ماركسيسم فروريخته شرق.

به هر تقدير، مال نبايد در اختيار اشخاص حقيقى خاص يا شخصيت هاى حقوقى مخصوص محصور باشد، بلكه بايد در تمام قشرهاى جامعه جارى گردد و اين ره آورد اسلام، پايه و اساس «برين اقتصاد سالم » است كه از بين «فرث » سرمايه دارى و «دم » دولت سالارى و ماركسيسم، «لبن » خالص و شير شفاف اقتصاد دينى را استنباط مى كند تا از افراط اول و تفريط دوم رهائى يابيم و به هسته مركزى عدل اسلامى نائل شويم.

/ 299