درس 85: امام حافظ اصول و فروع اسلام - عقاید اسلامی در پرتوی قرآن حدیث و عقل نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عقاید اسلامی در پرتوی قرآن حدیث و عقل - نسخه متنی

جعفر سبحانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اين جاست كه مسأله رهبري پس از پيامبر، ابعاد مختلفي پيدا مي كند و مي توان آن را از جهات گوناگوني مورد مطالعه قرار داد.

زمينه هاي مساعد اين مسأله عبارتند از:.

1. آيا رشد عقلى، فكري و فرهنگي جامعه اسلامي آن روز به پايه اي رسيده بود كه بتواند بزرگ ترين ميراث الهى، يعني دين را ازگزند حوادث و از تحريف خائنان مصون دارد و آن را در برابر مكتب هاي باطل و متضاد كه هر كدام براي خود دليل قرآني و حديثي ادعا مي كردند حفظ كند، يا اين كه براي حفظ دين، نگهبان و مراقبي لازم بود كه اصول، فروع، معارف و عقايد آن را از تحريف و تأويل حفاظت نمايد.

به عبارت ديگر، آيا درك و شعور ديني مردم به پايه اي رسيده بود كه از بروز مكتب هاي متضاد و متناقض، از پيدايش اختلاف در اصول و فروع اسلام و ساختن حديث هاي دروغ جلوگيري كند، يا اين كه رشد فكري و فرهنگي در اين حد نبود، بلكه براي جلوگيري از اين حوادث، مراقب و نگهباني لازم بود.

2. آيا سياست خارجي اسلام، ايجاب مي كرد كه پيامبر گرامي جانشين و نماينده خود را در ميان مردم معين كند، يا ايجاب مي كرد كه سرنوشت مردم را به دست خود آنان بسپارد.

3. آيا اطلاعات و آگاهي امت از كتاب، سنت، فروع، اصول و كليه نيازمندي هاي انسان تا روز رستاخيز به حدي بود كه آنان را از وجود امام معصوم و مطلع كه علم و عصمت او همانند علم و اطلاع و عصمت پيامبر باشد بي نياز سازد، يا پس از درگذشت پيامبر اكرم نياز شديدي به چنين امام آگاه معصوم داشتند.

4. آيا رشد فكري و قدرت دفاع منطقي امت از حريم عقايد به آن حدي بود كه از حريم اسلام دفاع كنند و به سؤالات و مناقشات يهود و نصارا پاسخ بگويند.

5. برداشت پيامبر گرامي و ياران پاك او از مسأله امامت چگونه بود، آيا آن را يك مقام انتصابي و الهي تلقي مي كردند، همانند ديگر مقام هاي اجتماعى، مربوط به خود مردم مي دانستند.

6. آيا تكامل امت در سايه نصب امام معصوم است، يا انتخاب امام غير معصوم.

هرگاه تكامل امت در سايه نصب امام معصوم انجام مي گيرد، چگونه ممكن است خداوند كه خواهان تكامل انسان است، همه نوع ابزار تكامل مادي را در اختيار او بگذارد، ولي او را از وسيله تكامل معنوي كه همان نصب امام معصوم است محروم سازد.

7. وضع امامت در امت هاي گذشته چگونه بوده است، آيا آنان نتيجه زحمات خود را به دست افراد كامل مي سپردند و تربيت ديگران را به او واگذار مي كردند، يا در اين باره سكوت مي نمودند.

به عبارت ديگر آيا جانشينان و اوصياي پيامبران پيشين به وسيله پيامبران براي مردم معرفي مي شدند يا اين كه مردم آنان را انتخاب مي كردند اگر وضع در امت هاي گذشته براساس نصب امام بوده است، تغيير و دگرگوني در امت اسلام نياز به دليل محكم و بيان رسا دارد كه اين امت را از آن سيره مستمره باز دارد و در غير اين صورت مردم بايد به دنبال سيره امت هاي گذشته بروند.

8 . آيا حكومت حقه الهيه بدون سرپرستي يك امام معصوم و آگاه از حدود و مقررات اسلام، امكان پذير است.

به عبارت ديگر كسي كه مي خواهد به عنوان خليفه و جانشين پيامبر حكومت كند، آيا بدون علم گسترده و عصمت مي تواند حكومت پيامبر را ادامه دهد و حكومت وي همانند حكومت پيامبر باشد و خلئي كه از فقدان وجود پيامبر به وجود آمده است پر كند.

در اين جاست كه مسأله امامت از نظر تجزيه و تحليل، ابعاد گوناگوني پيدا كرده و در علوم مختلفي مانند تاريخ، سياست، جامعه شناسى، تفسير و حديث، ريشه پيدا مي كند و هر فردي مطابق رشته علمي خود مي تواند در اين مسأله قضاوت و داوري كند.

همان طور كه ملاحظه مي كنيد داوري در اين موضوعات هشت گانه نياز به يك رشته اطلاعات تاريخى، سياسى، جامعه شناسى، قرآني و حديثي دارد از اين جهت كمتر فردي مي تواند حق اين نكات را ادا كند. ما انديشمندان بزرگ را دعوت مي كنيم كه اين نكات حساس را مورد تجزيه و تحليل قرار دهند، تا حق را براي آنان كه آماده پذيرفتن حق هستند روشن سازند.

نتايج اين زمينه هاي هشت گانه تقريباً يكي است و همگي هدف واحدي را تعقيب مي كنند، ولي هر كدام از طريق خاصي به آن هدف مي رسد:.

الف) برخي به روشني ثابت مي كنند كه مصالح اسلام و امت ايجاب مي كرد كه امام و پيشواي مسلمانان، از طريق خدا و پيامبر تعيين گردد و هرگز مصلحت نبود كه گزينش امام در اختيار امت باشد؛.

ب) برخي ثابت مي كنند كه بايد پس از درگذشت پيامبر، امام معصوم با علم گسترده اي در ميان امت باشد كه نيازهاي مردم را برطرف سازد و شناسايي چنين فردي از عهده امت خارج است و بايد خدا او را معرفي كند.

سرانجام هر دو طريق ما را به يك هدف رهبري مي كند و آن اين كه مقام امامت، پس از پيامبر گرامي انتصابي است، نه انتخابي و شما با مطالعه و دقت در محتويات هر يك از بررسي ها در درس هاي آينده مي توانيد تشخيص دهيد كه كدام بررسي مربوط به كدام يك از دو طريق است.

درس 85: امام حافظ اصول و فروع اسلام

در درس هاي پيش، يادآور شديم كه بهترين راه براي ارزيابي دو طريقه (انتصابى) و (انتخابى) اين است كه شرايط و زمينه هاي موجود در عصر رسالت را مورد بررسي قرار دهيم. به طور مسلم نظر شارع حكيم در شيوه حكومت و رهبري مطابق نيازمندي هاي امت و شرايط لازم و مساعد زمان خواهد بود.

اگر شرايط و مصالح اسلام و مسلمانان ايجاب مي كرده كه خداوند فردي را براي امامت و پيشوايي بر جامعه اسلامي تعيين كند، طبعاً اين كار را انجام داده و مسأله رهبري به خود امت واگذار نشده است.

و اگر مصالح عالي ايجاب مي كرده كه سرنوشت امت را به خود آنان واگذار كند، قطعاً روش الهي همين بوده است و از آن عدول نكرده است.

بنابراين، مسأله مهم، شناسايي زمينه ها و شرايط آن روز است.

يكي از جهاتي كه بايد به دقت مورد مطالعه و بررسي قرار گيرد، مسأله پايه لياقت و شايستگي آنان در حفظ دين و شريعت، مراقبت از اصول و فروع اسلام، بازداري مفسدان و شيادان از جعل حديث و وارد كردن اباطيل ملل سلف در اسلام است.

اينك در سه موضوع زير دقت فرماييد:.

1. اگر به راستي رشد عقلى، فكري و ديني مردم به حدي بود كه لياقت و شايستگي آن را داشته باشند كه حافظ اصول، مباني فكري و عقيدتي اسلام باشند؛.

2. اگر فروع و احكام اسلام آن چنان روشن و آشكار بود و يا اطلاع و آگاهي مردم در اين مسائل به حدي بود كه مي توانستند حق را از باطل تشخيص دهند؛.

3. اگر احاديث پيامبر يك جا و دربست در اختيار آنان بود كه با مراجعه به آن بتوانند حديث صحيح را از مجعول و افكار اسرائيلي و مسيحي را از اسلامي بازشناسند.

در اين صورت، ازيك جهت تا جهات ديگر را مورد بررسي قرار دهيم امت از وجود امام معصوم بي نياز مي شد، زيرا فرض اين است كه خود امت مي توانست بر مشكلات خود فايق و پيروز گردد، ولي جان سخن در همين سه (اگر) و امثال آنهاست. اينك قدري درباره اين سه (اگر) كه بيانگر شرايط و زمينه هاي ايجاب كننده است، بحث مي كنيم:.

الف) رشد فكري آنان در حفظ اصول اسلام

اسلام با يك سلسله معارف و اصول و با يك رشته مباني فكري و عقلي به جهان عرضه شد. همه مي دانيم كه اسلام فقط در مسائل اجتماعى، اقتصادي و سياسي خلاصه نمي گردد و هدف اسلام، تنها تأمين دنياي مردم نيست، بلكه بخش مهمي از ايدئولوژي اسلامي را معارف عقلي و عقيدتي كه زير بناي بسياري از مسائل اسلامي است، تشكيل مي دهد.

در آيات قرآن و احاديث پيامبر، بخش مهمي از معارف اسلام وارد شده و بسياري از آيات مكى، متكفل بيان اين بخش از معارف است.

فعلاً مجال آن نيست كه درباره معارف اصيل اسلامي بحث و گفتگو كنيم و يا به فهرست و رؤوس مسائل آن اشاره كنيم، ولي مي توان گفت كه بحث در مسائل زير، جزو معارف اسلامي است:.

مسأله اثبات ذات خدا، صفات و افعال او، لوح، قلم، عرش، كرسى، قضا و قدر، بدا، سرنوشت، هدف از آفرينش جهان و انسان، حريت و آزادي او در افعال، بعثت پيامبران، صفات آنان، سرانجامِ جهان، اعراف و برزخ، حشر و نشر، ميزان و صراط، توبه و شفاعت، بهشت و دوزخ، خلود در دوزخ و بهشت، تجسم اعمال، حقيقت جزا و ... اينها و مانند اينها يك رشته معارف عقلي الهي است كه در قرآن مجيد و سخنان پيامبر گرامي وارد شده است،ولي متأسفانه مسلمانان در تفسير، تجزيه و تحليل اين معارف آن چنان دچار تفرقه و اختلاف شدند كه در ميان آنان كمتر مسأله عقيدتي را مي توان پيدا كرد كه روي آن فرقه بازى، مذهب سازى، رأي تراشي نشده باشد. كمتر اصلي را مي توان در جامعه اسلامي پيدا كرد كه علماي كلام و انديشمندان آنان روي آن اتحاد نظر داشته باشند.

شما مي توانيد با مراجعه به كتاب هاي كلامي و فلسفي و به خصوص كتاب هاي ملل و نحل، صدق گفتار ما را دريابيد.

انسان از مطالعه اين نوع كتاب ها دچار وحشت مي شود. نوع افراد جز نوابغ و بلند پايگان علم و دانش نمي توانند سيماي حقيقت را از ميان اين همه انديشه ها مشاهده كنند. شما سري به كتاب هاي ملل و نحل بزنيد، ببينيد كه گروه معتزله، اشاعره، خوارج، مرجئه و... به چند دسته و گروه مختلف تقسيم شده اند.

ما ازافرادي كه داراي وجدان زنده و دل هاي بيدار هستند سؤال مي كنيم آيا همه اين گروه ها بر حق و صراط مستقيم هستند به طور مسلم، نه. حق با يكي است و گروه هاي ديگر بر باطلند. اگر واقعاً رشد فكري و عقلي ملت اسلام، به حدي بود كه حافظ اصول، معارف كتاب و سنت خود باشند يا به حدي بود كه بتوانند معارف واقعى، اصول و ايدئولوژي اسلامي را ازكتاب و سنت استخراج نمايند، چرا در شهرهاي اسلامي و در مهد و كانون اين دين، مكتب ها و مذهب ها درست شد.

آن فرد ساده و پاك دلي كه مي خواهد اسلام راستين را بجويد و ازآن پيروي كند، در برابر آن همه افكار غلط و پندارهاي بي اساس و مكتب هاي متضاد و متناقض، چه كند و به كجا پناه ببرد و چگونه حق را از باطل تشخيص دهد.

اين جاست كه لزوم وجود امام معصوم و آگاه از اصول و معارف اسلام، به روشني جلوه مي كند كه در مقابل اين مذهب سازي ها و مكتب تراشي ها،قد علم كند و بي پايگي اين مذاهب را برملا سازد.

امام در اين صورت، ميزان حق و باطل و مايه شناسايي نظريه هاي ناروا خواهد بود. امت مي تواند با مراجعه به چنين فرد معصوم، به اختلاف و كشمكش هاي خود در معارف و اصول دين خاتمه بخشد و چهره معارف اسلام را با افكار لرزان خود مستورنسازد.

قرآن پناهگاه امت.

/ 161