در درس هاي پيش، يادآور شديم كه بهترين راه براي ارزيابي دو طريقه (انتصابى) و (انتخابى) اين است كه شرايط و زمينه هاي موجود در عصر رسالت را مورد بررسي قرار دهيم. به طور مسلم نظر شارع حكيم در شيوه حكومت و رهبري مطابق نيازمندي هاي امت و شرايط لازم و مساعد زمان خواهد بود.اگر شرايط و مصالح اسلام و مسلمانان ايجاب مي كرده كه خداوند فردي را براي امامت و پيشوايي بر جامعه اسلامي تعيين كند، طبعاً اين كار را انجام داده و مسأله رهبري به خود امت واگذار نشده است.و اگر مصالح عالي ايجاب مي كرده كه سرنوشت امت را به خود آنان واگذار كند، قطعاً روش الهي همين بوده است و از آن عدول نكرده است.بنابراين، مسأله مهم، شناسايي زمينه ها و شرايط آن روز است.يكي از جهاتي كه بايد به دقت مورد مطالعه و بررسي قرار گيرد، مسأله پايه لياقت و شايستگي آنان در حفظ دين و شريعت، مراقبت از اصول و فروع اسلام، بازداري مفسدان و شيادان از جعل حديث و وارد كردن اباطيل ملل سلف در اسلام است.اينك در سه موضوع زير دقت فرماييد:.1. اگر به راستي رشد عقلى، فكري و ديني مردم به حدي بود كه لياقت و شايستگي آن را داشته باشند كه حافظ اصول، مباني فكري و عقيدتي اسلام باشند؛.2. اگر فروع و احكام اسلام آن چنان روشن و آشكار بود و يا اطلاع و آگاهي مردم در اين مسائل به حدي بود كه مي توانستند حق را از باطل تشخيص دهند؛.3. اگر احاديث پيامبر يك جا و دربست در اختيار آنان بود كه با مراجعه به آن بتوانند حديث صحيح را از مجعول و افكار اسرائيلي و مسيحي را از اسلامي بازشناسند.در اين صورت، ازيك جهت تا جهات ديگر را مورد بررسي قرار دهيم امت از وجود امام معصوم بي نياز مي شد، زيرا فرض اين است كه خود امت مي توانست بر مشكلات خود فايق و پيروز گردد، ولي جان سخن در همين سه (اگر) و امثال آنهاست. اينك قدري درباره اين سه (اگر) كه بيانگر شرايط و زمينه هاي ايجاب كننده است، بحث مي كنيم:.
الف) رشد فكري آنان در حفظ اصول اسلام
اسلام با يك سلسله معارف و اصول و با يك رشته مباني فكري و عقلي به جهان عرضه شد. همه مي دانيم كه اسلام فقط در مسائل اجتماعى، اقتصادي و سياسي خلاصه نمي گردد و هدف اسلام، تنها تأمين دنياي مردم نيست، بلكه بخش مهمي از ايدئولوژي اسلامي را معارف عقلي و عقيدتي كه زير بناي بسياري از مسائل اسلامي است، تشكيل مي دهد.در آيات قرآن و احاديث پيامبر، بخش مهمي از معارف اسلام وارد شده و بسياري از آيات مكى، متكفل بيان اين بخش از معارف است.فعلاً مجال آن نيست كه درباره معارف اصيل اسلامي بحث و گفتگو كنيم و يا به فهرست و رؤوس مسائل آن اشاره كنيم، ولي مي توان گفت كه بحث در مسائل زير، جزو معارف اسلامي است:.مسأله اثبات ذات خدا، صفات و افعال او، لوح، قلم، عرش، كرسى، قضا و قدر، بدا، سرنوشت، هدف از آفرينش جهان و انسان، حريت و آزادي او در افعال، بعثت پيامبران، صفات آنان، سرانجامِ جهان، اعراف و برزخ، حشر و نشر، ميزان و صراط، توبه و شفاعت، بهشت و دوزخ، خلود در دوزخ و بهشت، تجسم اعمال، حقيقت جزا و ... اينها و مانند اينها يك رشته معارف عقلي الهي است كه در قرآن مجيد و سخنان پيامبر گرامي وارد شده است،ولي متأسفانه مسلمانان در تفسير، تجزيه و تحليل اين معارف آن چنان دچار تفرقه و اختلاف شدند كه در ميان آنان كمتر مسأله عقيدتي را مي توان پيدا كرد كه روي آن فرقه بازى، مذهب سازى، رأي تراشي نشده باشد. كمتر اصلي را مي توان در جامعه اسلامي پيدا كرد كه علماي كلام و انديشمندان آنان روي آن اتحاد نظر داشته باشند.شما مي توانيد با مراجعه به كتاب هاي كلامي و فلسفي و به خصوص كتاب هاي ملل و نحل، صدق گفتار ما را دريابيد.انسان از مطالعه اين نوع كتاب ها دچار وحشت مي شود. نوع افراد جز نوابغ و بلند پايگان علم و دانش نمي توانند سيماي حقيقت را از ميان اين همه انديشه ها مشاهده كنند. شما سري به كتاب هاي ملل و نحل بزنيد، ببينيد كه گروه معتزله، اشاعره، خوارج، مرجئه و... به چند دسته و گروه مختلف تقسيم شده اند.ما ازافرادي كه داراي وجدان زنده و دل هاي بيدار هستند سؤال مي كنيم آيا همه اين گروه ها بر حق و صراط مستقيم هستند به طور مسلم، نه. حق با يكي است و گروه هاي ديگر بر باطلند. اگر واقعاً رشد فكري و عقلي ملت اسلام، به حدي بود كه حافظ اصول، معارف كتاب و سنت خود باشند يا به حدي بود كه بتوانند معارف واقعى، اصول و ايدئولوژي اسلامي را ازكتاب و سنت استخراج نمايند، چرا در شهرهاي اسلامي و در مهد و كانون اين دين، مكتب ها و مذهب ها درست شد.آن فرد ساده و پاك دلي كه مي خواهد اسلام راستين را بجويد و ازآن پيروي كند، در برابر آن همه افكار غلط و پندارهاي بي اساس و مكتب هاي متضاد و متناقض، چه كند و به كجا پناه ببرد و چگونه حق را از باطل تشخيص دهد.اين جاست كه لزوم وجود امام معصوم و آگاه از اصول و معارف اسلام، به روشني جلوه مي كند كه در مقابل اين مذهب سازي ها و مكتب تراشي ها،قد علم كند و بي پايگي اين مذاهب را برملا سازد.امام در اين صورت، ميزان حق و باطل و مايه شناسايي نظريه هاي ناروا خواهد بود. امت مي تواند با مراجعه به چنين فرد معصوم، به اختلاف و كشمكش هاي خود در معارف و اصول دين خاتمه بخشد و چهره معارف اسلام را با افكار لرزان خود مستورنسازد.قرآن پناهگاه امت.