اين جا تذكر يك نكته لازم است و آن اين كه به كار رفتن برخي از الفاظ مانند (دست) در قرآن مجيد درباره خدا دليل بر جسم بودن خدا نيست؛ زيرا در اين قبيل كلمات به حكم عقل و تصريح دانشمندان ادب، معاني كنايي منظور است؛ مثلاً وقتي گفته مي شود (يَدُ اذ فَوقَ اَيديهم؛ (15) دست خدا بالاي دست آنهاست)، منظور قدرت خداست همان طور كه در مثل معروف فارسي (دست بالاي دست بسيار است) همين معنا منظور است.و همين طور در آيه ديگر كه خداي متعال مي فرمايد:.قال يا ابليسُ ما مَنَعَكَ اَن تَسجُدَ لِما خَلَقتُ بيَدَىَّ؛ (16) .اي ابليس چه چيز مانع تو شد كه بر مخلوقي كه با دستان خود او را آفريدم سجده نكنى.منظور از دست همان قدرت است.
درس 34: صفات سلبي (2)
خدا ديده نمي شود
انسان با حواس پنج گانه خود، با موجوداتي ارتباط دارد كه در قلمرو حس بوده و زير چتر اين حواس قرار دارند، با چشم ديدني ها، با گوش شنيدني ها، و با سه قوه ديگر مزه ها، بوها، نرمى، زبرى، سردي و گرمي را درك مي كند و از آن جا كه غالباً وسيله درك وي همين حواس پنج گانه بوده و بيشتر معلومات وي را چيزهاي محسوس تشكيل مي دهد يك نوع اعتياد به علوم حسي و تجربي پيدا كرده است و پيوسته خواهان آن است كه همه چيز را با حواس خود درك كند و گويا مايل نيست كه وجود اشياي غير محسوس را تصديق كند.اما همين انسان هر چه هم خود را دربست در اختيار علوم و دانش هاي حسي و لمسي قرار دهد، باز با بررسي كوتاهي در مي يابد كه دايره هستي منحصر به محسوسات نيست و در جهان چيزهايي وجود دارد كه از قلمرو حس و لمس و ديدن بيرون است.
چند مثال:
1. فرض كنيد زير درخت سيبي نشسته ايم، ناگهان سيبي ازدرخت مي افتد و همگي مي دانيم سقوط سيب، پديده اي است كه علت دارد و علت آن جز جاذبه زمين چيزي نيست، آيا جاذبه زمين جزو حقايق است و يا جزو افسانه ها به طور مسلم جزو حقايق است، اما نه از آن حقايقي كه با چشم ديده شود و يا با يكي از حواس پنج گانه درك شود، بلكه حقيقتي است موجود كه از اثر آن به وجود آن پي مي بريم گرچه آن را با چشم نمي بينيم.2. هنگامي كه نور خورشيد بر يك ظرف بلوري بتابد در آن سوي بلور هفت رنگ به قرار زير ديده مي شود: قرمز، نارنجى، زرد، سبز، آبى، نيلي و بنفش و غير از آن هفت رنگ، رنگ ديگري ديده نمي شود، اما آيا رنگ منحصر به همين هفت تاست و يا آن كه پيش از قرمز و بعد از بنفش، رنگ هاي ديگري كه به آنها مادون قرمز و ماوراي بنفش گفته مي شود وجود دارد امروز از نظر علمي ثابت شده است كه غير از آن هفت رنگ، رنگ هاي ديگري موجود است كه با چشم ديده نمي شود، ولي از اثر آنها مي توان به وجود آنها پي برد؛ مثلاً اگر نورهاي هفت گانه را روي پرده اي منعكس كنيم و گرماسنج را در معرض رنگ هاي مختلف قرار دهيم و اثر حرارت هر يك از اين رنگ ها را اندازه گيري كنيم، خواهيم ديد كه هر گاه گرماسنج به آن سوي قرمز برسد تكان بيشتري مي خورد و حرارت بيشتري از خود نشان مي دهد.3. اصوات و صداهايي در جهان وجود دارد كه براي بشر قابل شنيدن نيست، اما بسياري از حيوانات آنها را مي شنوند؛ زيرا امواج صوتي در حد مخصوصي براي ما قابل درك و شنيدن است.4. ذره غباري كه در هوا با چشم مي بينيم، از هزارها اتم تشكيل يافته است كه آنها قابل ديدن نيستند، وجود (الكترون) هاي سيار به دور (پروتون) ها همگي از حقايقي است كه با اصول عقلي و رياضي ثابت شده است نه ديدن و لمس كردن.5. قدري در حيات و زندگي خود بينديشيم، حقيقت حيات چيست براي ما روشن نيست، بلكه آن چه ما درك مي كنيم يك رشته آثاري است كه از وجود حيات در جان دار حكايت مي كند؛ مثلاً مي بينيم جان دار تا زنده است حس، حركت و توليد مثل دارد، اما هنگامي كه جان خود را از دست داد، اين آثار را ندارد. بنابراين وجود حيات و زندگي قابل انكار نيست در صورتي كه با حواس پنج گانه درك نمي شود و ديدني نيست.6. عواطف هر يك از ما به دوستان و بستگان قابل انكار نيست. مهر و محبت از عالي ترين تجليات روح و روان مي باشد، آيا مي توان وجود آنها را انكار كرد، يا نه، آيا مي توان آنها را با چشم ديد و يا با حواس پنج گانه درك كرد.آيا صحيح است كسي وجود اينها را به بهانه اين كه با چشم ديده نمي شوند انكار كند بسيار دور از انصاف و تحقيق است كه كسي نديدن يا حس نكردن چيزي را دليل بر نبودن آن بداند و يا بگويد: هر موجودي حتماً بايد با چشم ديده شود.البته اين مثال ها كه ذكر شد برخي با چشم عادي و حواس عادي قابل درك نيستند، ولي با چشم مسلح و وسايل مناسب قابل ديدن يا درك شدن مي باشند، ولي برخي ديگر به هيچ وجه هر چند حواس خود را هم به آخرين وسايل، مجهز و مسلح كنيم باز قابل ديدن و لمس شدن نيستند، اين قسم دوم همان موجوداتي هستند كه در اصطلاح (مجرد) ناميده مي شوند.