درس 57: گواه اول بر عصمت پيشوايان الهي از گناه - عقاید اسلامی در پرتوی قرآن حدیث و عقل نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عقاید اسلامی در پرتوی قرآن حدیث و عقل - نسخه متنی

جعفر سبحانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

و اما عصمت در مرحله سوم، يعني عصمت پيامبران در اعمال و افعال خارجي خود كه ربطي به بيان و تبليغ احكام ندارد. اين مرحله از عصمت ميان دانشمندان و علماي عقايد مورد بحث و گفتگوست، ولي عقيده دانشمندان شيعه اين است كه بايد پيامبر گرامي در تمام مراحل زندگي از گناه و آلودگي و لغزش در رفتار و گفتار پيراسته باشد و براي اين مطلب دلايل استواري دارند كه در درس هاي آينده به توضيح برخي از آنها مي پردازيم.

درس 57: گواه اول بر عصمت پيشوايان الهي از گناه

تربيت در سايه عمل

هدف از بعثت پيامبران، تربيت و راهنمايي انسانهاست و يكي از عوامل مؤثر تربيت اين است كه موجبات گرويدن مردم به مربي در او جمع باشد، مثلاً اگر مربي داراي گفتار شيرين و سخني فصيح ومنطقي استوار باشد، ولي در وجود و صفحات زندگي او عوامل تنفرانگيزي وجود داشته باشد كه موجب تفرق و دوري مردم گردد، در اين صورت هدفِ بعثت تأمين نشده و مقصود به دست نمي آيد، بر همين اساس است كه در آينده خواهيم گفت: كه پيامبران آسماني بايد از يك سلسله عيوب جسمي و رواني كه باعث تنفر مردم از آنان مي گردد، منزه و مبرا باشند تا هدف اساسي بعثت تأمين گردد.

بزرگ ترين عامل تنفر مردم از يك رهبر، اين است كه قول و فعل او را متضاد و متناقض يك ديگر ببينند، در اين صورت نه تنها راهنمايي هاي او ارزش خود را از دست مي دهد، بلكه اساس نبوت او نيز متزلزل مي گردد.

دانشمند بزرگ شيعه مرحوم (سيد مرتضى) اين دليل را چنين تقرير مي كند: كسي كه درباره او احتمال آلودگي مي دهيم و اطمينان نداريم كه خود را به گناه آلوده نمي كنند هرگز با قلبي آرام به گفته هايش گوش جان فرا نمي دهيم و سخن او مانند سخن كسي نيست كه مي دانيم صددرصد به گفتار خود عمل مي كند.

اثر ارتكاب گناه در انظار مردم، كمتر از كم عقلي و كم حيايي و بي پردگي مربي نيست، همان طوري كه صفات مزبور، مردم را از گرايش به مربي باز مي دارد هم چنين ارتكاب گناه و تناقض گفتار با كردار همان اثر را دارد.

اگر طبيبي درباره مضرات نوشابه هاي الكلي كتابي بنويسد يا فيلم مؤثري را نشان دهد، اما خود در انظار مردم شراب بنوشد، در اين صورت تمام گفته ها و زحمات او بي اثر و عقيم مي ماند و نتيجه نمي بخشد.فرض كنيد رهبر گروهي هر روز بر كرسي خطابه قرار مي گيرد و درباره حقوق بشر يا عدالت و مساوات سخن راني مي كند، اما عملاً اموال مردم را به غارت بَرد و يا در برابر غارتگران و پايمال كنندگان حقوق بشر سكوت كند در اين صورت عمل او اثر گفته او را از بين برده و بي نتيجه مي سازد.

خداوند براي تأمين همين منظور، بايد به فرستادگان خود آن چنان علم و ايمان و خويشتن داري بدهد كه در برابر تمام گناهان بيمه گردند.

بر اين اساس پيامبران نه تنها بايد پس از بعثت، گرد گناهان نگردند، بلكه بايد صفحات زندگي آنها پيش از بعثت نيز درخشان و از هر نوع نقطه ضعف و لكه سياه خالي باشد، زيرا مردي كه پاسي از عمر خود را در معصيت و گناه صرف كند، و در ميان مردم پرونده اي سياه و مملو از نقاط ضعف داشته باشد، نفوذ معنوي اين شخص در قلوب مردم نسبت به كسي كه سوابق درخشاني در ميان مردم داشته باشد به مراتب كمتر خواهد بود.

حكمت بالغه خداوند ايجاب مي كند كه عوامل نفوذ را در پيامبر و فرستاده خود به وجود آورد و او را از هر نوع عامل نفرت خيز دور بدارد. ناگفته پيداست كه سوابق بد و اعمال ننگين گذشته انسان از نفوذ و قدرت تأثير او در روح و روان مردم مي كاهد و مي گويند: خود او كه تا ديروز آلوده به اين فجايع بود چطور شد كه امروز مردم را از اين كارها باز مي دارد.

با دقت در اين دليل، عصمت پيامبران در هر دو دوره، پيش از بعثت و پس از آن، به خوبي ثابت مي گردد. .

درس 58: گواه دوم بر عصمت پيشوايان آسماني

جلب اعتماد

شرط مهم و اساسي تربيت و تعليم كه عالي ترين هدف پيامبران است اين است كه شخصِ مورد تربيت، به صدق گفتار مربي خود مؤمن باشد، زيرا كشش و تمايل انسان بستگي به مقدار ايمان و اعتقاد او به صحت آن دارد. يك برنامه اقتصادى، اجتماعي و بهداشتي وقتي مورد تأييد يك شوراي عالي و علمي قرار گرفت با استقبال پرشور مردم رو به رو مي شود، زيرا احتمال خطا در نظريه دسته جمعي دانشمندان بسيار كم است. حالا اگر ما درباره رهبران مذهبي احتمال ارتكاب گناه بدهيم، قطعاً احتمال تحريف حقيقت و دروغ نيز خواهيم داد و با چنين احتمال، اطمينان به گفته هاي آنان از ما سلب مي گردد و از بعثت پيامبران اثر مطلوب حاصل نمي شود.

ممكن است گفته شود براي جلب اطمينان كافي است كه آنان دروغ نگويند و تنها گرد گناهِ دروغ نگردند تا مورد اعتماد مردم قرار گيرند و لازم نيست از گناهان ديگر اجتناب ورزند، زيرا مصونيت و عدم مصونيت نسبت به معاصي ديگر، ربطي به مسأله اعتماد و اطمينان ندارد.

پاسخ اين پرسش روشن است، زيرا چگونه ممكن است يك نفر به هيچ قيمتي حاضر به دروغ گفتن نباشد، ولي از ارتكاب گناهان ديگر مانند خيانت و اعمال منافي عفت پروايي نداشته باشد. شخصي كه حاضر است براي لذايذ زودگذر همه گونه خلاف را انجام دهد، چگونه مي شود براي نيل به آنها از دروغ بپرهيزد. اصولاً بايد توجه كرد كه بازدارنده انسان از هر گناه يك نيروي باطني و حالت خداترسي و تملك نفساني است كه انسان را در برابر گناهان بيمه مي سازد. در اين صورت چگونه ممكن است در مورد دروغ، خويشتن دار باشد، ولي در مورد گناهان ديگر كه از نظر وجهه عمومي و فشار وجدان شديدتر از دروغ هستند، خويشتن دار نباشد.

تازه اگر چنين تفكيكي را از نظر ثبوت بپذيريم، از نظر اثبات و پذيرفتن مردم دچار اشكال خواهد بود؛ زيرا هرگز نوع مردم نمي توانند چنين تفكيكي را بپذيرند.

/ 161