منكران زندگي مجدد، يكي ازصفات خدا را كه عبارت از قدرت است منكرند. آنان عموميت و وسعت و گسترش توانايي خدا را در مورد چيزهاي (ممكن) باور ندارند. شكي نيست كه حيات مجدد براي انسان جزو محالات نبوده، جزو ممكنات است و زنده كردن يك مرده، مانند جمع ميان وجود و عدم نيست كه ذاتاً يك امر محال باشد، بلكه طبعاً يك امرممكن است، ولي به قدرت و نيرو نياز دارد.و به عبارت ديگر، گاهي چيزي ذاتاً در رديف محالات قرار مي گيرد و امكان هستي پذيري را ندارد و اگر قدرت قدرتمندي بر آن تعلق نمي گيرد نه از اين نظر است كه نمي تواند، بلكه به خاطر نارسايي خود آن شي ء است كه شايستگي هستي پذيري را ندارد.ولي گاهي چيزي بالذات ممكن و هستي پذيراست چيزي كه هست به قدرت و نيرو نيازمند است. فضانوردي و پيمودن راه هاي آسمان ها ذاتاً امر محالي نبوده است، چيزي كه هست بشر گذشته فاقد قدرت و توان بود كه چنين چيزي را انجام دهد، ولي پس ازسالياني دراز بر اثر قدرت صنعت و تكنيك توانست به آرزوي خود جامه وجود بپوشاند.زندگي مجدد، همانند پيمودن راه هاي فضاست و ذاتاً ممكن است و اگر قدرت و نيرو به آن ضميمه گردد قطعاً هستي پذيرخواهد بود.قرآن مجيد در مواردي با يادآوري قدرت گسترده خدا، بر تحقق معاد استدلال مي كند كه چنين كاري در برابر قدرت او بسيار ناچيز است چنان كه مي فرمايد:.وَما قَدَروا اذ حَقَّ قَدرِهِ وَ الاَرضُ جَميعاً قَبضَتُهُ يَومَ القيامَةِ وَ السَماواتُ مَطوِيّات بِيَمينه؛(27).خدا را به حق نشناخته اند و روز رستاخيز، زمين يك سره در قبضه اوست و آسمان ها به قدرت وي به هم پيچيده است.اين آيه درباره رستاخيز سخن مي گويد و ياد آور مي شود كه منكران، خدا را آن گونه كه بايد بشناسند نشناخته اند، و مي خواهد نتيجه بگيرد كه اگر شناخت ما ازخدا به طور صحيح انجام گيرد، در مسائل مربوط به رستاخيز، شك و ترديد نخواهيم كرد.در آيات ديگر، مسأله را واضح تر مطرح مي كند و انتقاد آنان را با توجه به قدرت بي پايان خدا مردود مي شمرد و يادآور مي شود كه زنده كردن مردگان، بالاتر ازآفرينش آسمان ها و زمين نيست. خدايي كه بر آفريدن جهان وسيع و موجودات گوناگون قدرت دارد قادر به احياي مردگان نيز هست و اين حقيقت را در سه آيه به شرح زير يادآور مي شود:.اَوَ لَم يَرَوا اَنَّ اذ الَذي خَلَقَ السَماواتِ وَ الاَرضَ وَ لَم يَعىَ بِخَلقِهِنَّ بِقادِرٍ عَلي اَن يُحيي المَوتى؛(28).آيا نمي بينند خداوندي كه آسمان ها و زمين را آفريد و از آفرينش آنهاعاجز نگرديد، تواناست كه مردگان را زنده كند.اَوَ لَم يَرَوا اَنَّ اذ الَذي خَلَقَ السَماواتِ وَ الاَرض قادِر عَلي اَن يخلَقُ مِثلَهُم؛(29).آيا نمي انديشند خدايي كه آسمان ها و زمين را آفريده است تواناست كه مانند اين بشرها را بيافريند.يكي ازاعراب جاهلي استخوان مرده اي را ساييد و در فضا پراكنده ساخت و به پيامبر گفت: (مَن يُحيي العِظامَ) اين استخوان ها را چه كسي زنده مي كند خداوند در پاسخ وي آفرينش آسمان ها و زمين را پيش مي كشد و مي گويد: آن كس كه قادر است، چنين كاخ عظيمي بيافريند، مي تواند به انسان هاي كوچك مجدداً لباس حيات بپوشاند:.اَوَ لَيسَ الَّذي خَلَقَ السَماواتِ وَ الاَرضَ بِقادرٍ عَلي اَن يَخلُقَ مِثلَهُم بَلي وَ هُوَ الخَهقُ العَليم؛(30).آيا آن كس كه آسمان ها و زمين را آفريده قادر نيست كه مانند انسان ها را بيافريند بلي اوست، آفريدگار دانا.اين مقايسه در صورتي در نظر ما جلوه مي كند كه از عظمت و وسعت آسمان ها آگاه گرديم و بدانيم كه زمين ما در برابر وسعت آسمان ها همانند ذره اي ناچيز است كه هرگز به حساب نمي آيد.معناي قدرت گسترده خدا اين است كه هر چيزي كه جزو محالات ذاتي نيست، با فرمانِ (باش) (كن) تحقق مي پذيرد و در برابر فرمان خدا مشكل و آسان، يك سان است. اين بشر عاجز و ناتوان است كه برخي را مشكل و پيچيده و برخي ديگر را سهل و آسان مي پندارد.پس خلقت مجدد انسان ازمحالات ذاتي نيست و قطعاً به اراده و خواست خدا در روز رستاخيز، تحقق مي پذيرد و شك و ترديد در آن جز انكار قدرت وي چيز ديگري نمي تواند باشد.
2. توجه به زندگي نخستين.
عرب جاهلي براي انكار رستاخيز، دليل و گواهي جز استبعاد نداشته است و پيوسته مي گفت:.ءَاِذا مِتنا وَ كُنّا تُراباً وَ عِظاماً ءَاِنّا لَمَبعُوثُون؛(31).آيا پس ازآن كه ما مرديم و خاك و استخوان شديم، بار ديگر زنده و برانگيخته مي شويم.يكي ازطرق هدايت اين گروه كه با منطق و برهان آشنايي نداشتند و (استبعاد) را به جاي دليل به كار مي بردند، نشان دادن موردي است كه از جهاتي شبيه حيات مجدد باشد و آن ياد آوري آفرينش نخستين است،زيرا همان خدايي كه انسان را ازخاك آفريده است، بار ديگر مي تواند از همان مواد، انسان بسازد، خداوندي كه بر آفرينش نخستين تواناست بر آفرينش مجدد نيز قادر است و اين منطق در مواردي از قرآن منعكس است از آن جمله:.