درس 98: پيامبر اسلام امام را تعيين مي كند (5) - عقاید اسلامی در پرتوی قرآن حدیث و عقل نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عقاید اسلامی در پرتوی قرآن حدیث و عقل - نسخه متنی

جعفر سبحانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

آن چه نگارش يافت، خلاصه اين واقعه تاريخي است كه در مدارك دانشمندان اهل تسنن وارد شده و در كتاب هاي شيعه اين واقعه گسترده تر از اين، بيان گرديده است.

درس 98: پيامبر اسلام امام را تعيين مي كند (5)

حديث غدير

مفاد حديث غدير.

حادثه غدير، حادثه قطعي تاريخي است كه شك و ترديد در آن همانند شك و ترديد در امور بديهي است و در ميان احاديث اسلامي كمتر حديثي از نظر تواتر و قطعي بودن به پايه آن مي رسد.

بنابراين درباره سند آن بحث و گفتگو نمي كنيم، بلكه در اين بخش كوشش مي كنيم كه مفاد آن را روشن سازيم.

كليد فهم حديث اين است كه معناي (مولى) را كه در جمله (مَن كُنتُ مَولاهُ فَهذا عَلىّ مَولاهُ) وارد شده است بفهميم و با فهم معناي اين لفظ، مفاد حديث روشن خواهد شد. براي آگاهي از مفاد حديث بايد در دو مقام به بحث و گفتگو بپردازيم.

الف) آيا در لغت عرب،لفظ (مولى) به معناي (اولى) و (ولى) آمده است.

ب) بر فرض صحت چنين معنايى، آيا مقصود از (مولى) در حديث همان (اولى) و (ولى) است.

اينك بحث نخست.

روشن ترين گواه بر اين كه لفظ (مولى) در قرآن به معناي (اَولى) آمده است، آيات قرآن است كه به نقل برخي اكتفا مي كنيم:.

فَاليَومَ لايُؤخَذُ مِنكُم فِديَة وَ لامِنَ الَّذينَ كَفَروا مَأويكُمُ النارُ هِىَ مَولاكُم وَ بِئسَ المَصير؛(7).

امروز (روزرستاخيز) نه از شما فديه اي و عوضي پذيرفته مي شود و نه از كساني كه كفرورزيده اند و جايگاه شما آتش است و آن براي شما اولي و سزاوارتر است و چه بازگشت گاه بدي است.

مفسران بزرگ اسلامي مي گويند: لفظ مولى، در اين آيه به معناي (اولى) است؛ زيرا براي اين افراد براثر اعمال ناشايستي كه مرتكب شده اند، چيزي از آتش اولي و سزاوارتر نيست.

يَدعُوا لَمَن ضَرُّهُ اَقرَبُ مِن نَفعِهِ، لَبِئسَ المَولي وَ لَبِئسَ العَشير؛(8).

او كسي (بت) را مي خواند كه ضرر او از سودش نزديك تر است چه بد ولىّ و مصاحب بدي است.

در اين آيه، به گواهي مضمون خود آن و آيات ما قبلش كه مربوط به مشركان و بت پرستان است لفظ (مولى) به معناي (اولى) و يا به عبارت ديگر، اخذ ولي است؛ زيرا گروه بت پرست به اصنام به عنوان ولي توجه كرده و آنها را ولي خود مي خواندند.

اين دو آيه و آيات ديگر كه از نقل آنها خود داري مي گردد، به طور اجمال ثابت مي كنند كه يكي از معاني (مولى) همان (اولى) و (ولى) است.

اكنون وقت آن رسيده كه درباره مقصود از(مولى) در حديث بحث كنيم، و ببينيم كه مقصود ازجمله (مَن كُنتُ مَولاهُ فَهذا عَلىّ مَولاهُ) چيست آيا هدف همان (اولي به نفس) و يا (اولي به اطاعت) است كه نتيجه ولايت مطلقه شخصي بر انسان است يا مفاد حديث چيزي غير ازاين است، هم چنان كه برخي تصور كرده اند كه مولي در حديث به معناي دوست و ناصر و امثال اينهاست.

قراين فراواني گواهي مي دهند كه مقصود از مولي همان معناي نخستين است كه علما و دانشمندان، از آن به ولايت مطلقه تعبير آورده اند و قرآن مجيد درباره خود پيامبرمي فرمايد:.

اَلنَبىُّ اَولي بِالمُؤمِنينَ مِن اَنفُسِهِم؛(9).

پيامبر نسبت به جان مؤمنان ازخود آنها اولي و سزاوارتر است.

كسي كه از جان خود انسان بر انسان گرامي تر، شايسته تر و سزاوارتر است، طبعاً نسبت به مال او نيزچنين خواهد بود و هر فردي كه از خود انسان نسبت به جان و مال او اولي باشد، بايد داراي ولايت مطلقه اي نسبت به چنين افراد باشد و از همين جهت بايد تمام اوامر او را مو به مو اجرا كرد و از آن چه او نهي مي كند، خود داري نمود.

اين مقام و منصب براي پيامبر گرامي از سوي خدا داده شده است و هرگز خود او ذاتاً داراي چنين مقامي نبوده است. بنابراين خداست كه او را بر جان و مال افراد با ايمان مسلط كرده است و دست او را در هر نوع امر و نهي بازگذاشته است و تخلف از دستور او را يك نوع سرپيچي از دستور خدا دانسته است.

هرگاه با دلايل قطعي ثابت كرديم كه مولي در اين حديث به معناي (اولى) است، طبعاً اميرمؤمنان على(ع)داراي همان مقام خواهد بود كه پيامبر گرامي به نص آيه شريفه دارا بوده است و چنين اولويت مطلقه در جان و مال، لازمه مقام رسالت و امامت است، ولي از آن جا كه به دليل خاتميت، باب نبوت و رسالت به روي بشر بسته شده است، طبعاً امام علاوه بر اين مقام، ديگر مناصب پيامبر را نيز داراست و در عصر خود، پيشواي امت و رهبر جامعه و اولي به تصرف در جان و مال مردم است، و اين همان مقام شامخ و رفيع امامت است كه گاهي به آن، ولايت الهيه ولايتي كه از جانب خداوند به افراد خاصي در مقياس وسيعي عطا مي گردد گفته مي شود.

هم اكنون به بيان قراين و شواهدي مي پردازيم كه به روشني ثابت مي كند كه مقصود از مولي در حديث جز همان (اولي به تصرف) در تمام شؤون چيز ديگري نيست.

اينك برخي ازشواهد

1. در روز واقعه تاريخي غدير، حسّان بن ثابت شاعر رسول خدا با كسب اجازه از پيامبر برخاست و مضمون كلام پيامبر را در قالب شعر ريخت و اين مرد فصيح و بليغ و آشنا به رموز زبان عرب به جاي لفظ (مولى) كلمه امام و هادي را به كار برد و گفت:.

فَقالَ لَهُ قُم يا عَلىُّ فَاِنَّني رَضيتُكَ مِن بَعدي اِماماً وَ هادِياً. چنان كه روشن است وي ازلفظ (مولى) كه در كلام پيامبر بود، جز مقام امامت، پيشوايى، هدايت و رهبرىِ امت، چيز ديگري تلقي نكرده است.

نه تنها حسّان ازلفظ (مولى) اين معنا را برداشت كرده است، بلكه پس از وي شعراي بزرگ اسلامي كه بيشتر آنان ازادبا و شعراي درجه يك جامعه عربي بودند و برخي نيزاستادان زبان عرب به شمار مي رفتند، همگي از اين لفظ همان معنا را فهميده بودند كه حسّان فهميده بود و جز موضوع امامت و پيشوايي امت، چيز ديگري به فكر آنان نرسيده بوده است.

2. امير مؤمنان در اشعار خود كه براي معاويه نوشته، درباره حديث غديرچنين مي گويد:.

وَ اَوجَبَ لي ولايَتَهُ عَلَيكُم رسول اذ يوم غدير خم... پيامبر خدا ولايتش را براي من بر شما در روز غدير واجب ساخت.

چه شخصي بالاتر از امام، حديث را براي ما تفسير كند و بفرمايد كه پيامبر خدا روز غدير خم، ولايت مرا بر شما واجب ساخت، آيا اين تفسير نمي رساند كه به انديشه همه حاضرانِ واقعه غدير، جز امامت و رهبري اجتماعى، مطلب ديگري خطور نكرد.

3. قرايني در خود حديث و در خطبه آن وجود دارد كه همگي گواهي مي دهند مقصود از (مولى) اثبات امامت و اولويت بر جان و مال است. اينك ما اين قراين و شواهد را در اين جا منعكس مي كنيم:.

گواه نخست) پيامبر پيش از ورود به متن حديث فرمود: (اَلَستُ اَولي بِكُم مِن اَنفُسِكُم).

/ 161