بشر تاكنون در پرتو حس كنجكاوي كه يكي از امتيازات انسان است توانسته به قسمتي از رموز واسرار جهان آفرينش پي ببرد و گوشه هايي از اين نظام شگرف و نظم شگفت انگيز آن را درك كند.اگر بشر به حس كنجكاوي مجهز نبود از نظر علم و كمال در همان حالت بي خبري ابتدايي باقي مي ماند، ولي در سايه اين حس، پرده هاي ضخيم جهل را دريده و با چهره حقيقت آشناتر گشته است.تكامل فرضيه ها و به اصطلاح صحيح تر تبدل معلومات بشر و جاي گزين شدن فرضيه هاي نو به جاي فرضيه هاي پيشين، نشانه آن است كه علوم انساني به آخرين مرحله تكامل نرسيده و هنوز در مسير تكامل خود گام برمي دارد.اين كه غالباً فرضيه ها و افكار علمي در محافل دانشمندان ثبات ندارد و به صورت يك رشته قواعد لرزان و غير استوار عرضه و تلقي مي شود، خود گواه بر محدوديت فكر بشر و عجز و ناتواني او از ادراك تمام اسرار جهان آفرينش است.البته نمي خواهيم بگوييم كه تمام معلومات بشر، دست خوش تبدل و تغيير است؛ زيرا در ميان آنها يك رشته قوانين علمي وجود دارد كه صدها سال است بشر نتايج مثبت آنها را ديده و از طريق برهان عقلي و يا آزمايش هاي علمي به استواري آنها پي برده است.هم چنين نمي خواهيم زحمات توان فرساي دانشمندان را در طريق كشف مجهولات و رازهاي طبيعت ناديده بگيريم و ارزش آنها را به بهانه اين كه فرضيه هايي لرزان هستند انكار كنيم؛ زيرا همان طور كه شك، مقدمه يقين و انتقاد، اساس اصلاح است، فرضيه هاي غير ثابت هم پايه و اساس كشف رازهاي نهفته طبيعت است.