درس 18: علل گرايش به ماديگري (اول و دوم) - عقاید اسلامی در پرتوی قرآن حدیث و عقل نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عقاید اسلامی در پرتوی قرآن حدیث و عقل - نسخه متنی

جعفر سبحانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

درس 18: علل گرايش به ماديگري (اول و دوم)

پرسش: حال كه نظم جهان آفرينش و نظام شگرف موجودات جهان بر وجود خدا كه پديد آورنده نظم سازمان هستي است گواهي مي دهد، پس چرا برخي از دانشمندان طبيعي وجود خدا را انكار و يا مورد ترديد قرار مي دهند!.

پاسخ: فكر زنده در تمام ادوار زندگي بشر، به خصوص در ميان علما و دانشمندان و پايه گذاران علوم طبيعى، همان مسأله خداشناسي و اعتقاد به ماوراي طبيعت بوده است و دلايل اين موضوع با مراجعه به تاريخ بشر و زندگي پايه گذاران علوم و آن چه كه در درس هاي گذشته درباره فطري بودن اعتقاد به خدا بيان گرديد به خوبي روشن مي شود، بلكه مي توان گفت در تمام دوران هاي زندگي بشر، پايه همه تحولات، همان عقايد مذهبي و اعتقادات ديني بوده است.

1. معرفي هاي غلط از خدا

يكي از بزرگ ترين زيان هايي كه در طول تاريخ به دين و مذهب وارد شده معرفي هاي غلط و نارسا و گه گاه افسانه وار از دين است و نبايد از اين موضوع به سادگي گذشت و از آن غفلت كرد؛ زيرا هر نوع حقيقت مسلمي كه از دوران كودكي و جواني به صورت غلط و نارسا در ذهن انسان جاي گرفت، در روح و روان او در بزرگى، اثر منفي مي گذارد، به خصوص اگر او از انديشمندان و شخصيت هاي علمي گردد؛ زيرا اين افراد همواره به آن حقيقت از دريچه همان معرفي هاي غلط مي نگرند و همواره آن حقايق مسلم براي آنها به همان صورت افسانه اي كه در دوران كودكي و جواني آموخته اند جلوه مي كند و چون گاهي آن چه كه در آن دوران ها آموخته اند با موازين علمي صحيح تطبيق نمي كند طبعاً كمر به انكار همه باورهاي ديني مي بندند.

معرفي هاي غلط بر افرادي اثر مي گذارد كه به تحصيلات ادامه مي دهند و به درجه اي از علم و كمال مي رسند، ولي طبقه عادي و عموم مردم كه رشد فكري آنها در همان سطح ساده باقي مي ماند نوعاً در برابر اين حوادث مصونيت دارند؛ زيرا آنها حالت گيرندگي و پذيرش دارند نه نقادي و تحقيق و بررسى. از اين نظر مي بينيم كه در دوران بحران ماديگري در مغرب زمين گرايش به ماديگري بيشتر در بين دانشمندان راه پيدا كرد و طبقه عادي مردم از اين جنجال به دور مانده نه عبادت خود را تعطيل كردند و نه از كليسا رفتن خود داري نمودند.

مقصر واقعى، معرفت هاي نارساي كتاب هاي مذهبي كليساي غرب است، زيرا تكيه گاه غرب در مسائل ماوراي طبيعت، همان كتاب هاي تحريف شده، يعني تورات و انجيل است. خدايي كه اين دو كتاب معرفي مي كند، خدايي است كه آواز مي خواند و در هنگام وزيدن نسيم بهار، در باغ خرامان خرامان راه مي رود و انسان مي تواند خود را از او پنهان سازد كه او را نبيند و آن گاه او براي پيدا كردن انسان به جستجو بپردازد.

خداي تورات، خدايي است كه با يعقوب تا طلوع صبح كشتي مي گيرد و چون بر او پيروز نمي گردد ناچار كف ران او را لمس مي كند. در اين موقع كف ران او فشرده مي شود سپس اصرار مي ورزد كه او را رها كند، او مي گويد: تا بركت ندهى، تو را رها نخواهم كرد تا اين كه او را بركت مي دهد!!.

تورات پُر است از اين معرفي هاي نادرست و افسانه اي كه براي اختصار از نقل آنها خود داري مي شود. ناگفته پيداست يك چنين اوهام و پندارهاي بي اساس، اثر بسيار نامطلوبي بر افراد تحصيل كرده مي گذارد و چون خود آنان در مسائل ديني اهل تحقيق و بررسي نيستند، بلكه رشته آنان همان علوم طبيعي است سرانجام كارشان به انكار خدا منجر مي گردد.

پدران روحاني كليسا نيز در معرفي هاي نادرست، دست كم از تورات ندارند. آنان خدا را در قالب انسان ريخته، او را براي نجات بندگان گناهكار خود به زمين مي آورند. سپس خداي مجسم، رقص كنان بالاي دار قرار مي گيرد و جان از بدن او بيرون مي رود، بدن او زير خاك دفن مي شود سپس بار ديگر زنده گرديده به سوي خدا پرواز مي كند.

بدبختانه اين معرفي هاي غلط در محيط هايي رواج داشت كه در آن جا علوم و دانش هاي مادي ترقي كرده بود و در مقابل براي شناسايي معارف الهي وعقايد صحيح خداپرستان، وسيله اي جز همان دستگاه هاي روحاني مسيحي و كتاب هاي تحريف شده آنها چيز ديگري نبود.

اما در ميان برخي مردم مشرق زمين، اگرچه عقايد مذهبي با پاره اي اوهام و خرافات به هم آميخته است، ولي چون در ميان آنها فلاسفه و حكماي بزرگي كه بتوانند پاسخ گوي مشكلات اهل تحقيق باشند زياد وجود داشت، از اين نظر اين معرفي هاي باطل چندان تأثيري بر دانشمندان مشرق زمين نگذاشت.

خلاصه اين افراد در دوران كودكى، مطالبي در كليسا درباره خدا و مذهب مي شنيدند و پس از آن كه خود در رشته اي از علوم صاحب تحقيق مي شدند احساس مي كردند كه آن چه درباره خدا به آنها گفته شده است با مقياس هاي علمي سازگار نيست و چون پناهگاهي صحيح و واقعي براي تحقيق در اين مسائل نبود به ناچار تصور مي كردند كه موضوع خدا و مذهب، افسانه اي بيش نيست.

/ 161