آن چه گفته شد حقيقتي است كه بسياري از دانشمندان و روان كاوان به آن تصريح كرده اند. (ويليام جيمس) كه به او لقب پدر روان شناسي داده اند مي گويد:.كسي كه به حقايق بزرگ و معنوي متكي است از تغييرات و تطورات مختصر و فراز و نشيب هاي دايمي و جاري زندگى، دست خوش نگراني و تشويش نخواهد شد و از اين رو شخصي كه صاحب ايمان مذهبي باشد از هر نوع اضطراب و تشويش مصون مي ماند.(ديل كارنگى) مي نويسد:.در آمريكا به طور متوسط در هر 35 دقيقه يك نفر خودكشي مي كند و هر دو دقيقه يك نفر ديوانه مي شود و اگر مردم دنبال آرامشي كه در مذهب و دعاهاي مذهبي پنهان است مي رفتند بيشتر اين خودكشي ها و ديوانگي ها منتفي مي شد.دكتر (گليورد هاوزر) مي نويسد:.ما در زندگي به ايمان و اعتدال احتياج داريم و من با (ژوشوالوت ليمان) فيلسوف بزرگ عصر حاضر هم عقيده هستم آن جا كه مي گويد: دين و مذهب در زندگى، به انسان، اطمينان و تكيه گاه روحي مي بخشد.
راهنمايي قرآن
قرآن مجيد هم با صراحت هر چه تمام تر در يك جمله كوتاه اين حقيقت را كه ياد خدا مايه آرامش روح است چنين بيان مي كند:.اَلا بذكر اذ تطمئنُّ القلوبُ؛ (1) آگاه باشيد كه با ياد خدا دل ها آرام مي گيرد.
درس 5: خداشناسي از راه فطرت
بشر براي درك و شناسايي خداي جهان دو راه دارد:.1. راه دل و احساس فطرى؛.2. راه عقل و استدلال.مقصود از راه فطرت اين است كه شعور باطني و كشش درونى، او را به سوي خدا رهبري مي كند، به طوري كه بدون هيچ دليل و استدلالى، ناخودآگاه، خداخواه و خداجوي است و حس خداخواهي در نهاد او به صورت يك امر غريزي و فطري به وديعت گذارده شده است و اين حس بسان غرايز ديگر انسانى، انسان را به مقصدي كه هدف آن است مي كشاند، چنان كه مقصود از راه استدلال و عقل اين است كه انسان با دليل هاي علمي به وجود خدا پي مي برد و بر وجود او مانند ساير مسائل عقلي استدلال مي كند.اساس راه اول را حس دروني تشكيل مي دهد چنان كه پايه راه دوم، تعقل و استدلال است. بشر در شناختن خدا از طريق دل و فطرت به هيچ نوع برهان و استدلالي نياز ندارد بلكه در پرتو غريزه خداخواهي و حس خداجويي كه در اصطلاح دانشمندان اسلامي (فطرت) ناميده شده به سوي خدا متوجه مي گردد، ولي راهنماي او در راه دوم، برهان ، استدلال، تفكر و تعقل است.
حس مذهبي يا بعد چهارم روح انسان
با كشف (حس مذهبى) در انسان و اين كه (حس دينى) يكي از عناصر اولي و ثابت و طبيعي روح انسان است ثابت گرديد كه در روح و روان و سرشت انسانى، چهار حس وجود دارد:.1. حس كنجكاوى، همان حسي است كه از روز نخست، فكر بشر را به بحث و بررسي درباره مسائل مبهم و مجهول وادار نموده و در پرتو آن، علوم و صنايع پديد آمده است. اين همان حسي است كه از روزگاران پيشين به كاشفان و مخترعان و پايه گذاران علوم، نيرو بخشيده كه بتوانند از رازهاي نهفته پرده بردارند و در اين راه به سختي ها و ناملايمات تن دهند.2. حس نيكى، پديد آورنده اخلاق و تكيه گاه فضايل و سجاياي انساني و صفات عالي روحي است. اين همان حسي است كه انسان را به نوع دوستي و عدالت خواهي سوق مي دهد، و در انسان يك نوع گرايش فطري به فضايل و اخلاق نيك و تنفر از زشتي ها و صفات بد پديد مي آورد.