درس 87: پايه آگاهي امت از احكام و فروع - عقاید اسلامی در پرتوی قرآن حدیث و عقل نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عقاید اسلامی در پرتوی قرآن حدیث و عقل - نسخه متنی

جعفر سبحانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

سياست خارجي و داخلي اسلام

از عوامل تعيين كننده و سرنوشت ساز، بررسي سياست خارجي و داخلي اسلام در عصر رسالت است. آيا سياست همه جانبه اسلام، ايجاب مي كرد كه امام از سوي خدا معرفي گردد، به طوري كه اگر معرفي نمي شد و دست مردم را در انتخاب آن باز مي گذارد، لطمه شديد، از خارج و داخل متوجه حكومت جوان و جامعه نوبنياد اسلام مي گرديد، و يا اين كه سياست مثبت وقت، خلاف آن را ايجاب مي كرد.

با در نظر گرفتن اين كه حكومت نوبنياد جامعه اسلامى، پيوسته از جانب دشمنان نيرومند خارجي مانند ايران، روم و منافقان داخلي تهديد مي شد، لازم بود كه پيامبر گرامي در دوران حيات خود، رهبر جامعه را پس از خويش معرفي كند و با تعيين رهبر سياسى، همه امت را در برابر دشمن خارجي در صف واحدي قرار دهد و زمينه نفوذ دشمن و تسلط او را كه مولود اختلافات دروني است از بين ببرد، زيرا اختلاف در مسأله حساسي مانند رهبرى، مايه ضعف قواي داخلي و برتري دشمن و تسلط او بر داخل است و هيچ عاملي براي انحلال جامعه اي و يا تسلط دشمن خارجي بر آن، بدتر از اختلاف داخلي نيست و جامعه در صورت دودستگى، از درون مي پوسد و فرو مي ريزد.

در سال هاي آخر عمر پيامبرْ، دشمنان سه گانه از خارج و داخل، موجوديت حكومت جوان اسلام را تهديد مي كردند و بيم آن مي رفت كه قدرت هاي بزرگ و كوچك همانند اضلاع مختلف يك مثلث، دست به دست هم دهند و بر محيط اسلامي بتازند.

اينك مشروح اين قسمت:.

ضلع اولِ اين مثلث خطر را، امپراتوري روم تشكيل مي داد، اين قدرت بزرگ كه در شمال جزيره، مستقر شده بود، فكر پيامبر را به خود مشغول مي داشت.

نخستين برخورد نظامي مسلمانان با ارتش مسيحي روم در سال هشتم هجري در سرزمين فلسطين بود. اين برخورد به قتل سه فرمانده ارتش اسلام، (جعفر طيار)، (زيد بن حارثه) و (عبداذ رواحه) و شكست ناگوار ارتش اسلام و بازگشت آنان به مدينه به رهبري (خالدبن وليد) منجر گرديد.

عقب نشيني سپاه اسلام در برابر سپاه كفر، سبب جرأت ارتش قيصر بود و هر لحظه بيم آن مي رفت كه مركز اسلام جوان را مورد تاخت و تاز خود قرار دهد. از اين جهت پيامبر اكرم در سال نهم هجري با ارتش گران وسنگيني به سوي كرانه هاي شام حركت كرد تا هر نوع برخورد نظامي را خود رهبري كند و يا لااقل با برخي از قبايل پيمان عدم تعرض و يا همكاري ببندد. در اين مسافرت كه سراسر رنج و زحمت بود رسول خدا بدون برخورد نظامي به مدينه بازگشت و ارتش اسلام تا حدودي حيثيت ديرينه خود را بازيافت و حيات سياسي خود را تجديد كرد.

اين نوع از پيروزى، پيامبر را قانع نساخت و از فكر جبران شكست بيرون نرفت، از اين رو چند روز پيش از وفات خود، به اصحاب خود دستور داد كه به فرماندهي (اسامة بن زيد) رهسپار كرانه هاي شام گردند و پيش از آن كه دشمن، آنان را غافلگير كند آماده نبرد و دفاع شوند.اين جريان حاكي است كه پيامبر تا آخرين لحظات زندگى، از جانب شمال نگران بود و پيش بيني مي كرد كه ممكن است از طرف دست نشاندگان قيصر، حملات سنگيني متوجه اسلام گردد.

ضلع دوم اين دشمن، امپراتوري ايران بود، تا آن جا كه خسروپرويز ازشدت ناراحتى، نامه پيامبر را پاره كرد و سفير رسول خدا را كشت و به فرمان دار خود در يمن نوشت كه پيامبر نوظهور را بكشد، و سر او را براي وي بفرستد.

سرزمين حجاز و يمن مدت ها مستعمره دولت ايران بود، ولي در پرتو آيين اسلام، نه تنها به استقلال رسيد و بر سرنوشت خود حاكم گشت، بلكه بيم آن مي رفت كه ورق برگردد و ملت محروم و زجر كشيده حجاز و يمن بر سراسر ايران مسلط گردند.

خسروپرويز، اگرچه در زمان رسول خدا درگذشت، اما موضوع استقلال ناحيه يمن و حجاز و كرانه هاي اين دو سرزمين از چشم انداز فكر سياست مداران ايران دور نبود و وجود چنين قدرت سنگيني كه افراد آن، با قدرت ايمان و اخلاص و فداكاري مجهز بودند، براي آنان قابل تحمل نبود.

آيا با وجود چنين دشمنان نيرومند و كمين گير، صلاح است كه پيامبر اكرم درگذرد و براي ملت جوان خود، جانشين و رهبر فكري و سياسي تعيين نكند.

عقل، وجدان و محاسبات اجتماعي اجازه نمي دهد كه چنين مسامحه اي را به ساحت پيامبر گرامي نسبت دهيم و بگوييم: او همه اين مسائل را ناديده گرفت و بدون پديد آوردن يك خط دفاعي محكم و استوار به وسيله زعامت فردي لايق، ديده ازجهان فرو بست.

ضلع سوم اين خطر، خطر داخلي حزب منافق بود كه كراراً قصد جان پيامبر را كرده بودند و در بازگشت از جنگ تبوك، با نقشه خاصي كه كاملاً در تاريخ منعكس است، مي خواستند شتر پيامبر را رم دهند و به زندگي وي خاتمه بخشند.

چيزي كه هست، آگاهي پيامبر از سوء نيت آنان، حضرت را بر آن داشت كه تدابيري اخذ كند تا نقشه آنان نقش بر آب شود و براي مصالح عمومي اسلام، از معرفي آنها به جز به (حذيفه) خودداري كرد.(1).

درس 87: پايه آگاهي امت از احكام و فروع

آيا رشد علمي و فرهنگي مسلمانان آن روز، به پايه اي رسيده بود كه درباره اصول و فروع اسلام، از امام معصوم كه علم و عصمت او مانند علم و عصمت پيامبر است بي نياز و به اصطلاح (خودكفا) باشند، يا اين كه نياز آنان به ادامه فيض الهي در اصول و فروع باقي بوداين مطلب از دو جهت بايد مورد مطالعه قرار گيرد:.

الف) آيا نصوص كتاب و سنت كه در اختيار امت بود در بيان فروع و احكام به اندازه اي بود كه پاسخ گوي تمام احتياجات جامعه اسلامي باشد، يا اين كه نصوص اين دو منبع، با توجه به نيازهاي روزافزون آنان، جواب گوي نيازهاي فقهي آنان نبود و احكام فقهي كه در قرآن و سنت وارد شده به مراتب كمتر از نياز آنها بود زيرا آنان پس از درگذشت پيامبر با حوادث نوظهوري روبه رو شدند كه هرگز حكم آنها در اين منبع عظيم اسلامي بيان نگرديده است.

/ 161