درس 97: پيامبر اسلام امام را تعيين مي كند (4) - عقاید اسلامی در پرتوی قرآن حدیث و عقل نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عقاید اسلامی در پرتوی قرآن حدیث و عقل - نسخه متنی

جعفر سبحانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

از اين كه حديث، مقام و موقعيت عترت را با ترسيم مثال (كشتي نوح) بيان كرده است معلوم مي شود كه پيروي از آنان مايه نجات و مخالفت آنها مايه نابودي است. اكنون بايد ديد كه آيا مفاد حديث اين است كه بايد تنها در مسائل عبادي و مانند آن از آنان پيروي كرد و در مسائل سياسي و اجتماعي نظر، رأي و گفتار آنان را كنار گذارد، يا اين كه در تمام اين موارد بايد از آنان پيروي كرد و سخن آنان را بدون استثنا از صميم دل پذيرفت.

كساني كه مي گويند: پيروي از آنان مخصوص به احكام عبادي دين است، بدون دليل، موضوع پيروي را محدود كرده از وسعت آن مي كاهند، در حالي كه در حديث چنين قيد و شرطي وجود ندارد.

بنابراين، حديث سفينه همانند ديگر احاديثي كه در اين زمينه وارد شده است، گواه بر تعيين آنان براي امامت امت اسلامي است و به خوبي دلالت مي كند كه جز آنان هيچ كس براي اين مقام لياقت ندارد.

گذشته از اين، حديث ياد شده روشن ترين گواه بر عصمت و مصونيت آنان ازخطا و اشتباه و لغزش و گناه است، زيرا يك فرد خطاكار و يا گنهكار كه خود بر لب پرت گاه سقوط و در وادي نابودي است، چگونه مي تواند ناجي ديگران و هادي گمراهان گردد.

هرگاه يك نفر با كمال بي غرضي و بي نظرى، بدون پيش داورى، در مضامين احاديث سه گانه اي كه ياد شد دقت كند، خواهد يافت كه پيامبر گرامي خلأ مقام و منصب رهبري را با تعيين رهبراني پر كرده است و امت را به پيروي از افرادي معين رهبري نموده است.

در حديث نخست، امام على(ع)را بسان هارون معرفي كرده، در حديث دوم بين عترت و كتاب، پيوند و هم بستگي برقرار نموده و در اين حديث، آنان را به سفينه نوح تشبيه كرده است.

آيا با چنين نصوص روشن، امت حق داشتند كه در سقيفه گرد هم آيند و براي خود رهبري انتخاب كنند، يا مي بايست به آنان رجوع مي كردند و در تمام موضوعات از آنان الهام مي گرفتند.

آيا صحيح است كه امت اسلامي در غياب پيامبر، هارون امت را كنار بگذارد و براي خود رهبر ديگري بينديشد.

آيا صحيح است كه امت اسلامى، عترت معصوم و هم سنگ قرآن را عقب بزند و در احكامِ حلال و حرام، اصول و فروع به واصل بن عطاء معتزلى، ابوالحسن اشعرى، ابوحنيفه، شافعى، مالك و احمد حنبل مراجعه كنند با اين كه براي حجيت آرا و افكار آنان هيچ دليل صحيحي در دست نيست اكنون كه موضوع رهبري سياسي عترت سپري گرديده است، اگر بحث در اين كه چه كسي لازم بود رهبري سياسي امت را پس از پيامبر به دست بگيرد به گفته برخي از دانشمندان اهل تسنن بحث مفيد و سودمندي نباشد، ولي يك بحث، ضروري و حياتي است و آن اين كه اگرچه امت ازرهبري سياسي پيشوايان معصوم محروم گرديده اند، ولي مي توانند در معارف، اصول، آشنايي به حلال و حرام، احكام و فروع اسلام، از تعاليم جامع و گسترده آنان بهره مند گردند و به جاي رجوع به افرادي كه براي حجيت قول آنان از كتاب و سنّت دليل محكم و استواري نيست به عترت پيامبر رجوع كرده و بر كشتي نجات امت سوار گردند و ازاين راه، وحدت اسلامى، وحدت ديني و مكتبي را حفظ و به بقاي آن كمك كنند.

به عبارت روشن تر ما اين بحث را كه رهبري سياسي پس از پيامبر گرامي برعهده چه كسي بود فعلاً كنار مي گذاريم، ولي يك بحث لازم ديگر را مطرح مي كنيم و آن اين كه مسلمانان در آگاهي ازاصول، فروع، معارف و احكام، به چه مقامي بايد رجوع كنند آيا به دنبال مكتب هاي اعتزالي و اشعري بروند و احكام را از پيشوايان چهارگانه اهل تسنن بگيرند، يا اين كه از عترت پيامبر و هم وزن و هم رديف قرآن اخذ كنند.

پيامبر گرامي تكليف همه امت را حتي در اين زمان روشن كرده و باب عذر را به روي همه بسته است و با وجود چنين احاديثى، مراجعه به غير از امامان معصوم هرگز صحيح نيست.

اگر سران علمي و فكري اسلامى، تعصب هاي خشك را كنار بگذارند و مغزها و انديشه هاي خود را از پيش داوري ها شستشو دهند و اين احاديث متواتر اسلامي را مورد تجزيه و تحليل قرار دهند و در رأي و سخن و ابراز نظر، شجاعت به خرج دهند، و امت اسلامي را به مكتب اهل بيت ارجاع دهند ثمره وحدت و يگانگي را خواهند چيد.

شيخ محمود شلتوت، كه شيخ دانشگاه ازهر مصر بود، گامي به پيش نهاد و مذهب شيعه را در رديف مذاهب چهارگانه ديگر معرفي كرد. حالا نوبت انديشمندان حر و آزادمنشان ديگر فرا رسيده است كه گام هاي ديگري در اين راه بردارند و به حكم اين احاديث، همه امت را در تعاليم و احكام به سوي عترت سوق دهند.

و اين كه در درس هاي اول يادآورشديم كه بحث هاي مربوط به امامت مي تواند عامل وحدت و آفريننده اتحاد و اتفاق باشد مقصود همين است. .

درس 97: پيامبر اسلام امام را تعيين مي كند (4)

حديث غدير

پيامبر گرامي اسلام در سال دهم هجرى، براي تعليم مراسم حج به مكه عزيمت كرد. اين بار انجام اين فريضه با آخرين سال عمر پيامبر عزيز مصادف گرديد و از اين جهت آن را (حجة الوداع) ناميدند. افرادي كه به شوق هم سفري يا آموزش مراسم حج در ركاب وي بودند تا 120 هزار تخمين زده شده اند.

مراسم حج به پايان رسيد. پيامبر راه مدينه را در پيش گرفت و گروه انبوهي او را بدرقه كردند و جز كساني كه در مكه به او پيوسته بودند، همگي در ركاب او بودند. كاروان به سرزميني به نام (غديرخم) كه در چند كيلومتري (جحفه) قرار دارد، رسيد، ناگهان فرشته وحي فرا رسيد و به پيامبر فرمان توقف داد و پيامبر نيز دستور داد همه از حركت باز ايستند تا ديگران نيز كه از قافله عقب افتاده اند فرا رسند.

كاروانيان ازتوقف نابه هنگام پيامبر در اين منطقه داغ و بي آب، آن هم در نيمه روز كه آفتاب، بس سوزنده و زمين تفتيده بود، در شگفت ماندند.

مردم زير لب مي گفتند: فرمان بزرگي از جانب خدا رسيده است و در اهميت فرمان، اين اندازه بس كه به پيامبر مأموريت داد كه در اين شرايط نامساعد، همه مردم را از حركت باز دارد تا فرمان خدا را ابلاغ كند.

ديري نپاييد كه فرمان خدا براي رسول گرامي طي آيه زير بيان گرديد:.

يا اَيُّهَا الرَسوُلُ بَلّغ ما اُنزلَ اِلَيكَ مِن رَبِّكَ وَ اِن لَم تَفعَل فَما بَلَّغتَ رسالَتَهُ، وَاذ يَعصِمُكَ مِنَ الناسِ؛(4).

اي پيامبر! آنچه را ازپروردگارت بر تو فرود آمده برسان و اگر نرساني رسالت خداي را به جا نياورده اي و خداوند تو را از گزند مردم حفظ مي كند.

/ 161