اتحاد مسلمانان
اتحاد مسلمانان، بزرگ ترين آمال و آرزوي على(ع)بود و به خوبي مي دانست كه اتحاد مسلمانان در زمان پيامبر گرامى، سبب شده بود كه رعب و ترس عجيبي در دل امپراتوران جهان و قدرت هاي بزرگ بيفتد و اسلام را به عنوان يك قدرت نوبنياد زنده وبالنده بشناسند و اگر اين وحدت به خاطر مسأله رهبري از بين برود، مسلمانان دچار انواع گرفتاري ها و اختلافات مي گردند، بالأخص گروهي ازقريش كه به كسوت اسلام در آمده بودند، به دنبال بهانه بودند كه كمربه محو اسلام بربندند.در ميان مهاجران، ماجراجوياني مانند (سهيل بن عمرو)، (حارث بن هشام)، (عكرمة بن ابي جهل) و... بودند كه مدت ها ازدشمنان سرسخت مسلمانان و بالأخص انصار به شمار مي رفتند. سپس به عللي در ظاهر، كفر و بت پرستي را ترك كرده و اسلام آوردند. وقتي انصار پس ازشكست در سقيفه به هواداري امام(ع)برخاستند و مردم را به پيروي از او دعوت كردند اين افراد به ماجراجويي پرداختند و از دستگاه خلافت خواستند كه قبيله خزرج از انصار را براي بيعت دعوت كند و اگر از بيعت سرباز زدند، با آنها نبرد كند.هر يك از اين سه نفر در اجتماع بزرگي سخنراني كردند و ابوسفيان نيز به آنان پيوست و در برابر آنان خطيب انصار به نام (ثابت بن قيس) به انتقاد ازمهاجران برخاست و به سخنان آنان پاسخ داد.جنگ ميان مهاجر و انصاربه صورت خطابه و شعر تا مدتي ادامه داشت و صورت سخنان و اشعارطرفين را ابن ابي الحديد در شرح خود آورده است.(24).با در نظر گرفتن اين اوضاع، روشن مي گردد كه چرا امام(ع)سكوت را بر قيام مسلحانه انتخاب كرد و چگونه با حزم و تدبير، كشتي طوفان زده اسلام را به ساحل نجات رهبري نمود، و اگر علاقه به اتحاد مسلمانان نداشت و عواقب بد اختلاف و دودستگي را مشاهده نمي كرد، هرگز اجازه نمي داد مقام رهبري از آن ديگران باشد.در همان روزهاي سقيفه، يك نفر از بستگان على(ع)اشعاري در مدح آن حضرت سرود بدين صورت:.ما كُنتُ اَحسبُ اَنَّ الأَمرَ مُنصَرف عَن هاشمٍ ثُمَّ مِنها عَن اَبي حَسَن. ا لَيسَ اَوَّلُ مَن صَلّي لِقِبلَتِكُم وَ اَعلَمُ الناس بالقُرآنِ وَ السُنَنِ. وَ اَقرَبُ الناسِ عَهداً بِالنَبِىّ وَ مَن جِبريلُ عَون لَهُ في الغُسلِ وَالكَفَنِ. من هرگز فكر نمي كردم كه رهبري امت را از خاندان هاشم و امام ابوالحسن سلب كنند.آيا علي نخستين كسي نيست كه بر قبله شما نماز گزارد، و آيا او داناترين شما به قرآن و سنت پيامبر نيست، آيا وي نزديك ترين فرد به پيامبر نبود، آيا او كسي نيست كه جبرئيل او را در تجهيز پيامبر ياري داد(25).هنگامي كه امام(ع)از اشعار او آگاه گرديد، قاصدي را فرستاد كه او را از خواندن اشعار خويش بازدارد و فرمود:.سلامة الدّين اَحَبُّ اِلَينا مِن غَيره؛.سلامت دين اسلام ازگزند اختلاف براي ما از هر چيزي خوش تر است.در جنگ صفين، مردي از قبيله بني اسد، ازامام سؤال كرد كه چگونه قريش شما را ازمقام خلافت عقب زدند على(ع)ازسؤال بي موقع او ناراحت شد، زيرا گروهي ازسربازان امام به خلفا اعتقاد داشتند و طرح اين مسائل در آن لحظه، مايه دودستگي در ميان صفوف سربازان على(ع)بود، ولي امام (ع)پس از ابراز ناراحتى، چنين گفت:.به احترام پيوندي كه با پيامبر داري و به خاطر اين كه هر فرد مسلمان حق سؤال و پرسش دارد، پاسخ تو را به طور اجمال مي گويم:.رهبري امت ازآن ما بود و پيوند ما با پيامبر از ديگران استوارتر بود، اما گروهي بر آن بخل ورزيدند و گروهي از آن چشم پوشيدند و داور ميان ما و آنها خداوند است و بازگشت همه به سوي اوست. چه بهتر، از اين داستان بگذريم و داستان فرزند ابوسفيان را براي تو بگويم...(26).اينها گوشه اي از علل سكوت شكوهمند على(ع)بود كه به خاطر اسلام دست ازحق شخصي خويش كشيد و 25 سال تمام با آن شرايط تلخ صبركرد.1. ثقل به فتح قاف، امر نفيس و گرانبها؛ و به سكون آن، امر سنگين كه كنايه از نفيس بودن و گرانبهايي است.2. حديث الثقلين، از نشريات دارالتقريب بين المذاهب الاسلاميه، سال 1374ه.ق.3. طبرسي ، احتجاج، ج 1، ص 238؛ ابن قتيبه، عيون اخبار، چاپ مصر، ج 1، ص 211؛ ابن قتيبه، معارف، ص 86؛ طبراني ،المعجم الصغير، ص 78.4. مائده (5) آيه 67.5. بنا به نقل از امام احمد بن حنبل در مسند، پيامبر اين جمله را چهار بار تكرار كرد.6. مائده (5) آيه 3.7. حديد(57) آيه 15.8. حج (22) آيه 13.9. احزاب (33) آيه 6.10. ر.ك: الغدير، ج 1، ص ص 26، 32.30.27، 33، 34، 36، 47 و176.11. مرحوم علامه اميني مدارك اين قسمت از حديث را در الغدير، ج 1، ص ص 43، 165، 231، 232 ، 235 233 آورده است.12. ر.ك: الغدير، ج 1، ص 270- 283 .13. بخارى،صحيح، طبع مكتبة عبد الحميد، ج 9، ص 81 .14. مسلم، صحيح، چاپ محمد علي صبيح واولاده، ج 6، ص 3 .15. همان، ص 2.16. همان جا، ص 4.17. همان جا، ص 4.18. ابي داود، سنن، ج 2، ص 207، كتاب المهدى، وي اين حديث را به دو طريق ديگر نيز نقل كرده است. امام احمد بن حنبل، اين حديث را به 34 طريق نقل كرده است، از ص 101 86 و 108 106مراجعه شود.19. المستدرك، ج 3، ص 118، كتاب معرفة الصحابه.20. احمد بن حنبل، مسند، ج 1، ص 398؛ منتخب كنز العمال، ج 5، ص 212؛ تاريخ الخلفاء، ص 7؛ الصواعق المحرقة، ص 12؛ ينابيع الموده، ص 258.21. ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 307.22. همان، ج 8، ص 30.23. نهج البلاغه (عبده)، خطبه 25 و نيز قريب به اين مضمون در خطبه 212.24. ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 6، ص 23- 45.25. همان،ص 41.26. نهج البلاغه، خطبه 157.