در اين جا ممكن است گفته شود، چگونه بر امكان حيات مجدد انسان از تجديد حيات درخت و گياه استدلال شده است در صورتي كه درخت در فصل زمستان نمي ميرد، بلكه فعاليت او تعطيل مي شود و به اصطلاح تمام درختان در اين فصل به خواب مي روند، هم چنين است دانه هاي حياتي كه در دل زمين نهفته است، زيرا همه آنها داراي سلول زنده هستند و در شرايط مناسبي به رشد و نمو مي پردازند، بنابراين درخت و گياه مرده نيست، در صورتي كه انسان نهفته در قبر مرده است؛ پس رشد و نمو درختان و گياه، نمي تواند گواه بر امكان حيات مجدد انسان گردد.پاسخ اين سؤال با توجه به متن آيات روشن است، زيرا هدف، تشبيه حيات مجدد انسان به حيات مجدد درخت و گياه نيست، بلكه هدف تشبيه آن، به حيات مجدد خود زمين است كه در زمستان فاقد حيات است، اما درفصل بهار پس ازريزش باران، همان خاك هاي بي جان و مرده، جان و حيات مجدد پيدا مي كنند.درگذشته يادآور شديم كه، آيه نوزدهم سوره روم، جهان خلقت را توده اي از تبديل بي جان، به جان دار و جان دار به بي جان مي داند، تبديل جان دار به بي جان بسيار روشن و واضح است، اما تبديل بي جان به جان دار جزاين نيست كه زمين و قطرات آب و گازهاي هوا كه همگي ازمواد مرده عالم هستند در شرايط خاصي از طريق تغذيه، جذب اندام گياهان و درختان شده و همگي لباس حيات و زندگي بر تن مي كنند و از اين طريق نمونه بارز و روشني براي احياي مردگان مي گردند. .
درس 107: قرآن و امكان بازگشت به زندگي جديد (3)
4 . دليل نقلي.
اذعان و يقين انسان درباره پديده اى، داراي مراتب و مراحلي است كه به گونه فشرده يادآور مي شويم:.1. علم اليقين؛ هرگاه انسان ازديدن اثر يا آثار پديده اي به وجود آن يقين پيدا كند در حالي كه خود آن را به يكي ازحواس، ادراك نكرده باشد، به چنين علمي (علم اليقين) مي گويند، مثلاً از ديدن دود آتش به وجود آتش يقين پيدا كند.2. عين اليقين؛ هر گاه اين فرد پديده مورد نظر خود را مشاهده كند، مثلاً آتش برافروخته را با ديدگان خود ببيند، به طور مسلم گامي به پيش نهاده و يقين او، به مرحله كامل تري قدم نهاده است، زيرا به قول معروف، (شنيدن كي بود مانند ديدن) به اين مرحله از يقين (عين اليقين) مي گويند.3. حق اليقين؛ هرگاه همين فرد پديده را با حس مناسب آن، لمس كند، مثلاً دست خود را به سوي آتش ببرد و حرارت آتش را با حس لامسه، درك كند، در اين صورت يقين وي به مرحله اعلا رسيده و (حق اليقين) ناميده مي شود.افرادي هستند كه به موضوعي از موضوعات داراي اطمينان و يقين هستند، ولي گاه و بي گاه افكاري در ذهن آنها پديد مي آيد كه آنان را زجر مي دهد و سكون و آرامش را از آنها سلب مي كند و اين خطورهاي زجر دهنده با رؤيت و مشاهده و لمس مورد يقين، محو و نابود مي گردند.قرآن در اين مورد براي ابراهيم و اخلاف او نمونه هايي ارائه مي دهد تا هر نوع شك و ترديد را از دل ها بزدايد و ما در اين جا يكي از آن نمونه ها را مي آوريم.