زنبور قرمز، ملخ را شكار مي كند و آن را در گودالي مي اندازد و به نقطه حساس آن نيش مي زند و آن را بي هوش مي كند و به جاي گوشت زنده، آن را نگاه مي دارد و سپس در نقطه مناسبي از بدن ملخ تخم مي گذارد و همين كه بچه ها از تخم بيرون آمدند كم كم از گوشت بدن ملخ تغذيه مي كنند بدون اين كه يك دفعه آن را بكشند، زيرا در اين صورت خود آنها تلف خواهند شد. پس از آن زنبور سوراخي در زمين مي كند و خود با نهايت خوش حالي وارد آن شده در همان جا جان مي سپارد. نه خود زنبور و نه بچه هاي آن از كاري كه مي كنند سر در نمي آورند و نمي دانند بچه هاي آنها پس از تولد چه مي كنند. به طور مسلم اين هدايت تكويني بي علت نبوده و حتماً به مبدئي دانا و توانا مرتبط مي باشد.
5. مادري كه هرگز نوزاد خود را نديده است :
حشره اي به نام (اموفيل) هنگامي كه احساس مرگ مي كند كرمي را شكار مي كند و به نقطه اي از پشت او نيش مي زند، نه آن اندازه كه كرم بميرد و گوشتش فاسد گردد، بلكه به اندازه اي كه بي حس شود و تكان نخورد. سپس در نقطه مناسبي از بدن اين كرم تخم گذاري مي كند و خودش قبل از اين كه نوزادانش به دنيا بيايند مي ميرد. بچه ها پس از تولد از گوشت كرم تغذيه مي كنند تا بزرگ شوند. عجيب اين است كه اين فرزندان با اين كه روي مادر را هرگز نديده اند و اين عمل خارق العاده او را مشاهده نكرده اند پس از آن كه به حد رشد رسيدند در موقع تخم گذاري همان عمل مادر را با كمال دقت و بدون اشتباه تكرار مي كنند و چون هرگز نسل پيشين و نسل بعدي اين حشره، يكديگر را درك نمي كنند احتمال ياد دادن به هيچ وجه نمي رود.اين حشره اين تعاليم و درس ها را در كدام مكتب آموخته است شما خواه حيات و زندگي را واقعيتي جدا از ماده بدانيد يا درباره آن عقيده ديگري داشته باشيد، بالأخره اين نوع فعاليت ها در اين حيوان نيازمند رهبري خاص است؛ رهبري كه وضع زندگي او را پيش بيني نموده، لوازم و ابزار زندگي اش را در اختيار او بگذارد و وي را به راه و رسم زندگي به وسيله الهام هاي خاص آشنا سازد.اين چه قدرتي است كه همه جان داران را از همان روز نخست به راه و رسم زندگي آشنا ساخته است، به طوري كه همه آنان به سوي هدفي كه براي آن آفريده شده اند پيش مي روند و هم چنين پدران و مادران آنها بدون آن كه درسي را فرا بگيرند به نحوه پرورش فرزندان كاملاً آگاهند.
6. عشق به زادگاه يا حس جهت يابي
چلچله اي كه در رواق خانه شما آشيانه مي سازد در فصل زمستان به قشلاق مي رود، اما همين كه طليعه بهار آشكار شد به لانه خود بر مي گردد. در سرماي دي ماه، پرندگان به سمت جنوب و نواحي گرمسير پرواز مي كنند. غالب آنها صدها فرسنگ فاصله را در زمين و بر فراز درياها مي پيمايند، اما هرگز راه يا خانه خود را گم نمي كنند.اگر كبوتري را در جعبه سر بسته اي بگذارند و مسافتي بسيار ببرند، همين كه پاي او را گشودند در هوا چرخي مي زند و يك سره به سوي آشيانه خويش بر مي گردد.بچه ماهي آزاد چندين سال در دريا زندگي مي كند سرانجام روزي به آب شريني كه در آن به دنيا آمده برمي گردد. به يك ماهي آزاد كه از رودخانه بالا مي رود بنگريد! او خود را با سرسختي به طرفي از رودخانه مي كشاند كه آب آن به محلي كه در آن متولد شده است مي ريزد. چه چيز او را به اين نقطه متمايل مي سازد.كشف رمز زندگي مار ماهي ها مشكل تر است. آنها به محض بلوغ، بركه ها و رودخانه هايي را كه تاكنون در آن زندگي مي كردند ترك مي كنند. سپس همگي از هر مبدئي كه باشند سفر درازي را به سوي محل عميق دريايي در نواحي (برمود) پيش مي گيرند. براي رسيدن به آن محل بايد هزاران كيلومتر را در دريا بپيمايند. به محض اين كه به درياي (ساگارس) رسيدند مارماهي ها توليد مثل نموده مي ميرند. آن گاه بچه هاي آنها كه تازه به دنيا آمده اند و هنوز هيچ چيز از محيطي كه آنها را فرا گرفته است نمي دانند به زادگاه پدر و مادر بر مي گردند و راهي را كه پدران و مادرانشان پيموده اند پيش مي گيرند. و نه تنها خود را به ساحلي كه پدران و مادران آنها از آن جا حركت كرده اند مي رسانند، بلكه حتي به جويبار كوچكي كه مسكن پيشينيان آنها بوده سر مي زنند.چه كسي به اين مارماهي ها جنبشي كه آنها را هدايت مي كند داده است.شعور حيواني به قدري وسيع و گسترده است كه هرگز نمي توان آن چه را كه دانشمندان كشف كرده اند در اين جا آورد.اخيراً كتابي به عنوان آخرين تحقيقات و اطلاعات دانشمندان و پژوهندگان جهان درباره حيوانات به قلم (ويتوس دروشر) نوشته شده كه ترجمه فارسي آن به نام (حواس اسرار آميز حيوانات) منتشر شده است. مطالعه اين كتاب، اعجاب هر فردي را از عظمت و وسعت حواس اسرار آميز حيوانات بر مي انگيزد. بهتر است كه براي دوري از اطاله سخن، خوانندگان گرامي را به آن كتاب ارجاع دهيم.
7. تجديد عضو مفقود
شگفت آور اين كه بسياري از جان داران توانايي آن را دارند كه پيكر از دست رفته خود را از نو بسازند و سلول هاي آنها آن چنان به كار خود، ورزيده و آشنا هستند كه تا لحظه اي كه عضو، نياز به تكميل دارد به فعاليت خود، ادامه مي دهند، ولي هنگامي كه عضو به سر حد كمال رسيد آنها نيز از فعاليت خود دست برمي دارند.يكي از دانشمندان معروف آمريكايي در كتاب خود چنين مي نويسد:.بسياري از حيوانات مثل خرچنگ هر وقت پنجه يا عضوي از آنها بريده شود، سلول هاي مربوط به آن عضو، فوراً در صدد جبران بر مي آيند و آن گاه كه عمل تجديد عضو خاتمه يافت، سلول هاي مولد از كار دست مي كشند و گويا خود مي فهمند كه در چه زماني كار آنها پايان يافته است.سر يك كرم قرمز خاكي را ببريد، سر ديگري براي خود درست مي كند.ما وسايلي داريم كه سلول ها را براي معالجه بدن به كار مي اندازد، اما آيا اين آرزو تحقق خواهد يافت كه جراحان، سلول ها را وادارند تا دستي تازه با استخوان، ناخن و غيره در بدن انسان به وجود آورند.آيا اين چنين تعاليم در حيوانات، بدون راهنمايي يك قدرت غيبي صورت مي پذيرد، آيا مشاهده اين موارد كه حاكي از شعور حيوانات و يا به تعبير ديگر راه يابي براي ادامه زندگي است، ما را به آفريدگاري دانا، توانا و حكيم كه اين همه آوازه ها از اوست راهنمايي نمي كند.
8 . انتخاب وظيفه و تطبيق با محيط
از كارهاي شگفت انگيز جان داران، انتخاب وظيفه و انطباق با محيط زيست است كه بر سلول هاي بي شمار آنها حكم فرماست. راستي عقل و خرد در برابر اين دو نوع كار (انتخاب وظيفه و انطباق با محيط) در شگفت مي ماند، مثلاً هر موجود زنده اي از سلول هاي زيادي تركيب يافته است با اين كه همه آنها از يك سلول به وجود آمده اند، زيرا هر موجود زنده اي روز نخست سلولي بيش نبوده است؛ با اين حال سلول هر عضوي از قلب، مغز، استخوان، كبد و ريه، غذايي را جذب مي كند كه مناسب آن عضو باشد. سلول ها ناگزيرند شكل و هيئت و حتي طبيعت اصلي خويش را به مقتضيات محيط و احتياجاتي كه با آن زيست مي كنند و خود جزئي از آن هستند تغيير دهند و خود را با آن هماهنگ سازند.هر سلولي كه در بدن موجودات جان دار به وجود مي آيد خود را آماده مي سازد كه گاهي به صورت گوشت و گاهي به صورت پوست در آيد، گاهي ميناي دندان و گاهي اشك چشم را تشكيل دهد و گاهي به صورت بيني و گاهي به قالب گوش جلوه كند.در اين حال هرسلولي موظف است خود را به همان شكل و كيفيتي در آورد كه براي انجام وظايف آن مساعد است، البته نمي توان هيچ سلولي را دست چپي يا دست راستي ناميد، ولي قدر مسلم اين است كه سلول ها بعضي جزو دست راست و بعضي جزو دست چپ بدن هستند.