روزهايي كه بشر از سرچشمه علم و دانش دور بود و روابط علل و معلولات طبيعي را هنوز كشف نكرده بود با هر موضوع پيچيده اي كه رو به رو مي شد و از درك علل مادي آن عاجز مي گرديد بي درنگ دست به دامن علت هاي غير مادي مي زد و علت تمام آنها را خدا مي ناميد.مثلاً مي ديد كه قطرات شفاف باران و دانه هاي شش گوشه برف از آسمان مي بارد و يا صداي غرش رعد و شعله برق، گوش و چشم انسان را خسته و خيره مي كند، ولي نمي دانست كه علت باريدن باران و برف، تابش آفتاب بر سطح درياها و تبديل شدن بخارهاي آن به قطرات باران و دانه هاي برف است و يا اين كه رعد و برق، نتيجه تبادل الكتريسيته هاي مثبت و منفي بين دو توده ابر است از اين رو يك سلسله علل غير مادي براي آن مي پذيرفت؛ ولي چيزي نگذشت كه روابط موجودات جهان، يكي پس از ديگري كشف شد و جايي براي آن قواي غيبي و خدايان غير مادي باقي نماند.
پاسخ
اصولاً بايد از گويندگان اين كلام پرسيد كه شما به چه دليل مي گوييد: كوشش براي به دست آوردن علل پديده هاي جزئى، منشأ توجّه بشر به خدا گرديده، اما كنجكاوي درباره علت نظام هستي و سراسر جهان آفرينش منشأ پيدايش اين فكر نشده است، در صورتي كه دومي براي پيدايش اين فكر مناسب تر است؛ زيرا بشر نخستين، با فهم و ادراك طبيعي خود مي ديد كه مجموع جهان هستي با نظام خاصي آفريده شده و علم و تدبير و اندازه گيري در آفرينش به كار رفته است، چطور شد كه توجه به نظام هستى، او را به خالق و آفريدگار مجموع جهان هستي و پديد آورنده جهان خلقت رهبري ننموده و فقط جستجوي علل برخي از حوادث جزئى، باعث پيدايش اين فكر گرديده است.گذشته از اين، تفسيري كه مادي ها براي خدا ذكر كرده اند يك تفسير غلط و صد در صد باطل است و هيچ يك از خدا پرستان به چنين خدايي معتقد نيستند، چون معناي خدا پرستي اين نيست كه زمام برخي از حوادث را به دست علل مادي بسپاريم و برخي ديگر را كه به كشف علل آنها موفق نشده ايم به خدا نسبت دهيم؛ چون موجودي كه علت برخي از حوادث باشد نه همه آن و يا در رديف علل مادي قرار گيرد خدا نيست، بلكه مخلوقي است همانند مخلوقات ديگر.مقصود خدا پرستان از خدا، همان حقيقتي است كه سراسر جهان هستي از او سرچشمه گرفته و نسبت او به تمام علل و معاليل به تمام جهان يك سان است و تمام جهان هستي با همه روابط طبيعي خود از آن اوست و در حقيقت او (علة العلل) است نه علت برخي از حوادث و پديده ها.و به عبارت ديگر، خداپرستان با اين كه هر پديده مادي را معلول مادي مي دانند و جهان ماده را توده اي از علل و معاليل مي دانند، ولي با اين حال براي مجموع جهان ماده و پيدايش اين نظام بديع و تنظيم علل و معلولات طبيعى، علت بالاتري قائل هستند كه از روي علم و ادراك با نظم و ترتيبي خاص اين نظام شگفت انگيز را پديد آورده است.بنابراين آن چه را كه مادى، خدا مي نامد و پيدايش آن را با جهل بشر تفسير مي كند هرگز خدا نيست و خداپرستان او را خدا نمي دانند. اين گونه سخنان مادي ها، دليل بر اين است كه آنان هنوز به حقيقت مدعاي خدا پرستان پي نبرده اند و در موضوعي كه برايشان درست روشن نبوده است بي جهت داوري و قضاوت نمود ه اند.اگر بنا باشد عقيده به خدا را فرضيه بناميم بايد آن را اين طور بيان كنيم: خداپرستان معتقدند كه مجموع جهان مادى، مجموعه اي است از اسباب و مسببات و علل و معاليل مادي كه همگي پرتوي از طبيعت و اجزائي از ماده بوده و در عرض يك ديگرند، ولي بالاتر از همه اين جلوه ها و علت ها، علة العللي وجود دارد كه به اين جهان ماده، هستي بخشيده و نظام بديع و شگفت آوري در آن پديد آورده است. اعتراف به چنين فرضيه اي نه تنها مانع از اعتراف به علل بي شمار طبيعي نيست، بلكه نظم شگفت انگيز و اندازه گيري دقيقي كه در دستگاه هاي جهان ماده وجود دارد وجود يك چنين (علة العلل) را تحكيم و ثابت مي نمايد وگرنه ماده فاقد شعور و ادراك هرگز نمي تواند به خود نظم و ترتيب بخشد.بنابراين موضوع (علة العلل) كه مدعاي خداپرستان است ارتباطي با آن چه كه مادي ها به آنان نسبت مي دهند ندارد. بسياري از انتقادها و اشكال هايي كه مادي ها درباره اعتقاد به خدا و مذهب دارند معلول نا آشنايي آنها به معتقدات خدا پرستان است. گواه اين مطلب كلماتي است كه از آنان نقل شده است، مثلاً يكي از مادي ها اين طور مي گويد: (هيچ دانشمندي در آزمايشگاه ها اثري از خدا نمي بيند و هيچ آزمايشي نتوانسته است وجود چنين موجودي را ثابت كند).و نيز همين شخص در مقام رد وجود (روح مجرد از ماده) مي گويد: (هيچ جراحي زير چاقوي تشريح خود وجود چنين موجودي را مشاهده ننموده است).