عقاید اسلامی در پرتوی قرآن حدیث و عقل نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عقاید اسلامی در پرتوی قرآن حدیث و عقل - نسخه متنی

جعفر سبحانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

2. دليل دوم بر علم گسترده خدا و آگاهي او از همه موجودات و رويدادهاي جهان، همان احاطه و نامتناهي بودن وجود اوست؛ زيرا وجودي كه در همه جا حاضر باشد طبعاً از همه چيز آگاه است، همان طور كه اگر وجودي محدود به زمان خاص يا مكان خاصي باشد از غير آن زمان و مكان آگاهي نخواهد داشت. به اين مثال ها توجه كنيد:.

حشره ريزي با ديدگان كم فروغ خود روي قالي رنگارنگ راه مي رود. اين حشره در هر لحظه فقط يك نقش و يك رنگ را مشاهده مي كند و فقط از نقطه خاصي از سطح آن فرش آگاه است، ولي انساني كه در كنار آن قالي ايستاده با ديدگان پر فروغ خود، همه رنگ ها و نقشه سطح فرش را مي بيند و از همه نقاط آن آگاه است. فرق آن حشره و اين انسان در مثال مذكور اين است كه حشره احاطه به همه فرش ندارد، ولي انسان به آن احاطه دارد.

در اتاق كوچكي نشسته ايم كه فقط روزنه كوچكي به بيرون دارد و از آن روزنه به خارج مي نگريم، ناگهان ماشين هايي از كنار اين اتاق مي گذرد. ما از اين روزنه در هر لحظه يك ماشين بيشتر نمي بينيم، ولي كساني كه روي پشت بام اين اتاق هستند تمام ماشين ها را يك جا و در حال حركت مي بينند.

وضع بشر نسبت به گذشته، آينده و نيز نسبت به بسياري از موجودات جهان، همانند كسي است كه از روزنه كوچكي ماشين ها را مي نگرد و يا حشره كه فقط از يك سانتيمتر اين جهان خبر دارد.

اما خداي بزرگ كه آفريننده جهان هستي است و هيچ گونه محدوديت زماني و مكاني و غيره در او فرض نمي شود، مانند آن شخصي است كه روي بام اتاق نشسته و همه كاروان را مي بيند.

قرآن مجيد هم با بيان هاي مختلف، علم خدا و بي پايان بودن آن را بيان مي كند:.

خَلَقَ كُلَّ شَى ءٍ وَ هُوَ بِكُلِّ شَى ءٍ عَليم ؛ (12) .

خدا همه چيز را آفريده است و به همه چيز عالِم است.

عالِمُ الغَيبِ لا يَعزُبُ عَنهُ مِثقالُ ذَرَّةٍ...؛ (13) .

داناي به غيب است هيچ چيز از او مخفي نيست.

علم حصولي و حضوري

هنگامي كه به گل هاي شكفته گلستان مي نگريم و در چشم انداز خود مرغاني را بر شاخساران مي بينيم كه به نغمه سرايي مي پردازند تصويري از آن منظره به وسيله چشم به روح ما كه منبع ادراكات ماست، منتقل مي گردد.

در چنين ادراكى، نصيب ما از خارج (گلستان، مرغ و شاخسار) همان تصويري است كه به منبع ادراكات ما منتقل مي شود و در حقيقت آن چه از اين منظره نزد ماست همان صورت و نقش ذهني ماست. در اصطلاح دانشمندان، چنين علمي كه از راه تصوير و صورت ذهني انجام مي گيرد و تنها صورتي از خارج نزد ما موجود است، علم حصولي ناميده مي شود.

در برابر علم (حصولى) علمي داريم كه در اصطلاح به آن علم (حضورى) گفته مي شود، و مقصود از علم (حضورى) اين است كه خود (معلوم) با وجود خارجي خود بدون واسطه نزد عالم به آن، حاضر باشد.

در اين علم تصوير و عكس برداري در كار نيست، بلكه همان طور كه گفته شد ذاتِ معلوم، پيش عالِم حاضر است.

به اين دو مثال توجه كنيد:.

1. هر فردي با اندكي دقت، خود را نزد خود حاضر مي بيند و ميان خود و درك خود واسطه اي نمي بيند، و اين كه مي گويد: من عالم به خود هستم، معنايش اين نيست كه صورت و عكسي از خود در ذهن دارم، بلكه معناي آن اين است كه خودم نزد خودم حاضر هستم و علم حضوري به خود دارم.

2. كليه احساسات، آلام روحي و عواطف رواني انسان، براي او بدون وساطت نقش ذهنى، مكشوف و معلوم مي شود. انسان، شادي ها و خرسندي ها و آلام و عذاب هاي روحي را احساس مي كند؛ يعني همه آنها را با واقعيتي كه دارند، نزد خود حاضر مي يابد نه اين كه صورت و عكسي از آنها در ذهن داشته باشد.

اكنون كه به اين دو نوع علم (حصولي و حضورى) تا حدي آشنا شديم لازم است با توضيحي كوتاه بدانيم كه علم خداي بزرگ حضوري است نه حصولى؛ به اين معنا كه جهان آفرينش با تمام ذرات و خصوصيات خارجي و اسرار آميز و پيچيده خود نزد خدا حاضر است؛ واين حضور نه به آن معناست كه تصويري از جهان خلقت نزد خدا باشد، بلكه ذرات جهان با ويژگي هاي خارجي خود نزد او حاضرند و از او غايب نيستند؛ زيرا واضح است كه هر موجودي در هر لحظه به فيض وجود نياز دارد و خداي بزرگ هر لحظه به او وجود مي بخشد و در حقيقت، خلقت هر موجود لحظه به لحظه ادامه پيدا مي كند، بنابراين هر موجودى، از آغاز وجود خود تا پايان آن، لحظه به لحظه مخلوق خداست و براي هميشه نزد او حاضر است.

تأثير ايمان به آگاهي گسترده خدا

كسي كه خدا را عالم و آگاه مي داند، يعني عقيده دارد كه خدا در همه جا حاضر و از همه كارها و نيت ها آگاه است هيچ گاه پيرامون گناه نمي گردد و از آلودگي ها پاك مي ماند و هميشه به فكر اصلاح خويش و بستگان و جامعه خود مي باشد و چون خدا را ناظر اعمال خويش مي داند ستم نمي كند، بندگان خدا را آزار نمي دهد و درحد توانايي خود با ظلم و ستم و مردم آزارها مبارزه مي كند. چون خود را در برابر خدا مي بيند، مي كوشد كه كارهاي خير انجام دهد و خدا را از خود راضي نمايد و از آن جا كه خدا را بر نيت و تصميم خود آگاه مي داند، فكر گناه و اعمال ناروا و بي عفتي و هرزگي و... را هم در سر نمي پروراند، بلكه در سراسر زندگي فقط اين نيت را دارد كه به اجتماع مسلمانان كمك كند و باري از دوش آنها برداشته در راه بهبود وضع ديني و دنيوي آنان قدمي بردارد.

كسي كه خدا را در همه جا حاضر بداند، مانند يوسف صديق در حساس ترين شرايط گناه، از آن دوري مي كند و در جاهاي خلوت و مكان هايي كه از ديد ديگران نيز دور است، در دام شيطان نمي افتد، و اعتقاد دارد كه خدا از كار او آگاه است و براي خدا و به خاطر رضاي خدا از گناه مي گذرد و خود را به آن آلوده نمي كند. اين نيست مگر از اثرات ايمان و عقيده به خدا و علم خدا.

البته خداي بزرگ هم چنين اشخاصي را به پايه هاي بلندي از معنويات و روحيات مي رساند كه در همين دنيا درك و احساس مي كنند كه لذت در اطاعت خداست و هيچ چيز را بر آن مقدم نمي دارند.

1. صدوق، توحيد،ص 244.

2. همان، ص 250.

3. انبياء (21) آيه 22.

4. نهج البلاغه، نامه 31.

5. توبه(9) آيه 30.

6. اصل.

7. كسي كه خود را فداي ديگران كرد.

8. نهج البلاغه، خطبه 180.

9. يس(36) آيه 81.

10. صدوق، توحيد، ص 130.

11. ملك (67) آيه 14.

12. انعام(6) آيه 101.

13. سبأ (34) آيه 3.

/ 161