دانشمندان عقايد و مذاهب، اعجاز را چنين تعريف مي كنند: اعجاز، كار خارق العاده اي است كه مدعي مقام نبوت آن را براي اثبات ارتباط خود با خداي جهان، انجام مي دهد و همه جهانيان را براي مقابله و معارضه دعوت مي كند و هيچ كس نمي تواند مانند آن را انجام دهد.در اين تعريف براي اعجاز قيود و مشخصاتي در نظر گرفته شده است كه هر كدام در خور توضيح و تشريح است و آن قيود عبارتند از :.1. اعجاز يك امر خارق العاده است؛.2. آورنده معجزه بايد مدعي منصب نبوت باشد؛.3. جهانيان در مقابله با آن عاجز و ناتوان باشند.اينك توضيح هريك از اين قيود:.
اعجاز يك كار خارق العاده است
جاي گفتگو نيست كه هيچ پديده اي بدون علت، جامه وجود به خود نمي پوشد، و بشر به تدريج به علل پديده هاي طبيعي از طريق عادي و يا مجراي علمي دست مي يابد، ولي معجزه در حالي كه خود يك پديده واقعي است و طبعاً داراي علتي مي باشد، لكن مانند ساير پديده ها نيست كه بتوان علل پيدايش آن را از طريق عادي و يا از راه كاوش هاي علمي به دست آورد و هرگز نمي توان پيدايش آن را با علل عادي و يا عللي كه علم و دانش براي اين نوع حوادث تعيين مي نمايد، تفسير و توجيه نمود و مقصود از خرق عادت اين است كه بر خلاف آن روشي است كه ما در نظاير اين نوع پديده ها به آن عادت كرده ايم و علل آن، غير از علل ساده پديده هايي است كه در اين موارد به آنها انس و الفت گرفته ايم.آن چه ما در طول زندگي به آن انس گرفته ايم اين است كه مثلاً رشد و نمو بچه مار به آهستگي صورت گيرد و در اثر مرور زمان بزرگ شود و سرانجام افعي گردد و يا آب هاي زيرزميني با حفر قنات بر روي زمين جاري شود و بيماران از طريق دارو و مراقبت هاي پزشكي بهبود پيدا كنند، ولي هرگز نه از طريق عادي و نه از طريق علمي نديده ايم يك چوب خشك در يك لحظه افعي گردد، يا با زدن عصا بر سنگ، چشمه هايي از آن جاري شود، و يا با كشيدن دست بر مريضي بي درنگ خوب شود، از اين نظر مي گويند: (معجزه) يك نوع (خرق عادت) است.از اين بيان دو نتيجه مي گيريم:.الف) هر گاه علت وجود پديده اي به طور عادي معين گردد معجزه نخواهد بود؛ زيرا در اين صورت كوچك ترين كاري بر خلاف جريان عادي انجام نگرفته است و چنين پديده اي يا علت عادي دارد كه همه مردم از آن آگاهند و يا سبب علمي دارد كه دانشمندان آن رشته از آن مطلع هستند و مي توانند مانند آن را بياورند، بلكه همه مردم نيز پس از تحصيل در آن رشته قادر به انجام آن خواهند بود؛.ب) معجزه اگر چه بايد ازنظر جريان عادي يك امر غير ممكن و محال باشد، ولي از نظر عقل و خرد بايد امري ممكن شمرده شود و در شمار محالات ذاتي و عقلي قرار نگيرد.يعني بايد مورد درخواست ما از نظر عقل يك كار ممكن و بلامانع باشد، از اين نظر از آنان نمي توان خواست كه در يك لحظه و در يك مكان هوا را هم روشن و هم تاريك سازند يا در يك زمان و در يك مكان، هم باران ببارد و هم نبارد، زيرا اين چنين امور، محال ذاتي هستند و قدرت بر آنها تعلق نمي گيرد.اينك به مثال هاي زير توجه فرماييد:.1. بردن جسم سنگين و بزرگي از نقطه اي به نقطه ديگر امري است ممكن و جزء محالات نيست، ولي اسباب عادي آن اين است كه با وسيله باربري و يا جرثقيل و يا وسايل نقليه ديگر، اين كار انجام مي گيرد و هرگز ديده نشده است كه جسم سنگين با يك دعا و يا يك نگاه از نقطه اي به نقطه ديگر منتقل گردد و اين كار بر خلاف جريان عادي است و از حدود نظام علل و معلولاتي كه علم و عادت براي اين نوع كارها تعيين نموده بيرون است و به اصطلاح عادتاً محال شمرده مي شود و در عين حال چنين كاري با وسيله اي غير عادي عقلاً و ذاتاً محال نيست، زيرا در صورت دوم ، همان كار انجام مي گيرد كه در صورت نخست انجام مي شد، چيزي كه هست عامل، در صورت نخست براي انجام آن، از اسباب عادي و معمولي استفاده مي كند و در صورت دوم از اسباب غير عادي و خارج از متعارف مدد مي گيرد و اگر نفس كار، كار محالي بود بايد در هر دو صورت محال باشد.