هر نوع فكر و عملي كه از ناحيه عواملي مانند (اوضاع جغرافيايى)، (اقتصادى) و يا (سياسى) بر انسان تحميل گردد، فكر و عملي عادي تلقي مي شود و سرچشمه آن، همان عوامل ياد شده خواهد بود نه فطرت انسان. مثلاً ملت هايي كه در نقاط قطبي زندگي مي كنند ناچارند لباس هاي ضخيم و گرم بپوشند، چنان كه ملت هايي كه در نقاط استوايي سكونت دارند لباس هاي سبك و نازك بر تن مي كنند. واضح است كه هيچ كدام از اين دو كار ريشه فطري ندارد و هر دو، محصول عوامل جغرافيايي محيط زندگي آنان است.هم چنين است كوتاهى، بلندى، رنگ و شكل لباس، آداب و رسوم ملت ها در مراسم شادي يا سوگواري و ...؛ زيرا اگر شكل، مدل لباس و كيفيت مراسم شادي و يا سوگوارى، امري فطري و جزو سرشت انساني بود، در همه جا يك نواخت مي بود و با اختلاف منطقه و نژادها اختلافي ميان آنها مشاهده نمي شد.در مقابل، هر نوع انديشه و عملي كه از نهاد انسان سرچشمه گيرد و عوامل بيرونى، آن را تحميل نكرده باشد چنين عمل و انديشه اي جزو سرشت او بوده و از امور فطري به شمار مي رود، اين قبيل امور در انسان، (فطريات) و در حيوان (غريزه) ناميده مي شود.بنابراين تمام فعاليت هاي زنبور عسل مانند مكيدن شيره گل ها، ساختن لانه هاي شش ضلعى، تخم گذاري و پرورش نوزادان، همگي امري غريزي است، به گواه اين كه هيچ كدام تحت تأثير هيچ يك از عوامل بيروني نيست و جنبه جهاني و عمومي دارد؛ يعني زنبور در هر مكان و زمان كارش همين بوده و هست و اين خود نشان مي دهد كه اين عمل، خصيصه ذاتي آن است و هم چنين است بسياري از فعاليت هاي جان داران.در انسان نيز يك سلسله تمايلات و احساسات دروني وجود دارد كه هيچ عامل خارجي آن را بر او تحميل نكرده و در عين حال همگاني است و جنبه جهاني دارد، مثلاً تمام افراد انسان در سنين مخصوصي از عمر، در خود علاقه خاصي نسبت به موضوعات جنسى، زيبايى، ثروت، جاه و مقام مي يابند و نيز همه انسان ها به طور ناخودآگاه به سوي عدالت، عواطف و نوع دوستي كشيده مي شوند.شايد امانت و شرافت وحشيان ابتدايي در زندگي ساده اي كه دارند بيش از مردم متمدن باشد چنان كه (كوليس) درباره قبيله (هوتنتوت) مي گويد:.قولي كه مي دهند نزد آنان مقدس است و هيچ يك از كارهايي كه اروپاييان از راه فساد و خيانت مي كنند در ميان آنان ديده نمي شود.با توجه به مثال هايي كه براي هر دو نوع از افكار و افعال بيان شد مي توان امور فطري را با علايم زير از امور عادي تميز داد:.الف) هر فكر و كاري كه ريشه فطري دارد جهاني بوده و هيچ انساني فاقد آن نيست؛.ب) امور فطري با رهبرىِ فطرت صورت مي گيرد و هرگز به تعليم و تعلم نياز ندارد؛.ج) هر نوع فكر و عملي كه ريشه فطري دارد از قلمرو حكومت عوامل سه گانه (جغرافيايى، اقتصادي و سياسى) بيرون است؛.د) تبليغات پي گير بر ضد فطرت، ممكن است از رشد آن بكاهد و آن را متوقف سازد، ولي هرگز نمي تواند آن را ريشه كن كند.امور عادي در مقايسه با ويژگي هاي چهارگانه ياد شده، درست در نقطه مقابل آنها قرار گرفته اند. اكنون بايد ديد كه حس مذهبي و توجه به خدا واجد اين شرايط چهارگانه هست يا نه با مختصر دقت معلوم مي شود كه همه اين مشخصات چهارگانه در موضوع خداجويي و خداخواهي انسان وجود دارد:.
1. حس خداجويي جهاني است.
خداشناسي و تمايل به ماوراي طبيعت به زمان يا مكان خاصي از جهان اختصاص ندارد، بلكه به شهادت تاريخ كهني كه از اقوام مختلف اعم از متمدن و وحشي به دست آمده است اعتقاد به خدا و مبدأ جهان، در ميان تمام ملل وجود داشته است و در حفاري ها و كاوش هاي علمي كه به وسيله دانشمندان باستان شناس براي اطلاع از روش زندگى، پايه تمدن و طرز تفكر اقوام گذشته انجام گرفته است همواره زير تل هاي بزرگ، معابد و عبادتگاه هايي كشف شده است كه همگي حاكي از آن است كه ملل پيشين در اين اماكن عبادت مي كرده اند، گو اين كه عده اي از آنها در تشخيص معبود اشتباه كرده و بت هايي را معبود خود قرار داده بودند.آرى، در فصول تاريخ بشر نمي توان فصلي يافت كه در آن، تمايل انساني به ماوراي طبيعت مشاهده نگردد، بلكه حس مذهبي در ميان تمام اقوام و ملل، جزولاينفك زندگي تشخيص داده شده كه همواره با آن بوده و هست تا آن جا كه (جان ر ايورث) استاد دانشگاه (كلمبيا) درباره مذهب مي گويد:.