پيامبر اسلام علاوه بر قرآن، معجزات ديگري نيز داشت و بسان پيامبران گذشته كارهاي شگفت انگيزي كه نمي توان آنها را با موازين و قوانين طبيعي توجيه كرد، انجام مي داد.و اين موضوع بر خلاف انديشه برخي از مسيحيان و گروهي از غرب زدگان جامعه اسلامي است كه اصالت و استقلال فكري خود را برابر مكتب هاي نوظهور غربي از دست داده اند و مي گويند: اعجاز پيامبر اسلام منحصر در قرآن است و آن حضرت معجزه ديگري نداشته است.موضوع معجزات پيامبر اسلام را علاوه بر اين كه برخي از آيات قرآن تأييد مي كند از دو راه نيز مي توان ثابت نمود:.1. احاديثي كه محدثان بزرگ اسلام در تمام اعصار و قرون آنها را نقل كرده اند و در كتاب هاي حديثي ضبط شده اند و تعداد و شماره اين احاديث آن چنان نيست كه بتوان آنها را به بهانه اين كه قطعي نيستند رد كرد، زيرا شماره راويان حديث به اندازه اي است كه نمي توان گفت: اين گروه در عصر پيامبر گرامي و پس از آن براي جعل اين احاديث توطئه كرده اند و به ساحت پيامبر اسلام دروغ بسته اند؛.2. پيامبر گرامي اسلام براي پيامبران گذشته، معجزاتي اثبات نموده و در قرآن از آنها ياد نموده است، آيا ممكن است پيامبري كه خود معترف چنين فضيلت بزرگي براي ديگر پيامبران است و خويشتن را خاتم پيامبران و برترين آنان مي داند در مقام درخواست اعجازي همانند معجزه هاي آنان، اظهار عجز و ناتواني كند و بگويد: من جز قرآن معجزه اي ندارم!.پزشكي كه خود را سرآمد پزشكان عصر مي داند و خود را در يك رشته و يا رشته هايي متخصص مي داند، آيا ممكن است در معالجه بيماراني كه مربوط به رشته تخصصي اوست اظهار ناتواني كند، در صورتي كه ديگر پزشكاني كه در دانش و بينش به پايه او نمي رسند قادر به معالجه آن باشند.از اين روست كه بايد گفت: پيامبر گرامي علاوه بر قرآن، داراي معجزات ديگري بوده كه حديث و تاريخ قسمتي از آنها را ضبط نموده است.
افسانه به جاي معجزه
جاي گفتگو نيست كه امروزه برخي از مردم از شنيدن لفظ (معجزه) وحشت مي كنند و معجزه در نظر آنان در رديف افسانه ها و پندارها قرار گرفته است، البته اين مطلب عللي دارد كه يكي از آنها را كه با بحث ما ارتباط مستقيم دارد يادآور مي شويم:.اطلاعات ديني گروهي از مردم منحصر به چيزهايي است كه از پدران و مادران و يا درويش هاي معركه گير و يا داستان سرايان بي اطلاع شنيده اند. ناگفته پيداست كه اگر هر نوع اطلاعات ديني درباره پيشوايان، به چنين افراد غير وارد منتهي گردد، جز يك مشت اساطير كهن و افسانه هاي رؤيايي چيز ديگري نخواهد بود. پخش چنين افسانه هاي دروغين كه هرگز با موازين عقلي و شرعي تطبيق نمي كنند جز اين نتيجه نخواهد داشت كه معجزات صحيح و حقيقي اولياي دين فدا و قرباني اين نوع خيال بافي ها گردد. در اين جا بد نيست كه نمونه اي از آن را ياد آور شويم.(شق القمر) از معجزات راستين پيامبر اسلام است و قرآن مجيد با صراحت خاصي آن را نقل مي كند و از نظر علوم امروز كوچك ترين اشكالي ندارد، ولي گروهي براي آن پيرايه اي بسته اند كه چهره واقعي آن را با اين پيرايه باطل، پوشانيده اند. آن جا كه مي گويند: ماه دو نيم شد و روي زمين فرود آمد و هر دو نيم آن از آستين هاي پيامبر در آمد و بار ديگر به سوي آسمان رفتند و در آن جا به هم پيوستند.هنگامي كه يك چنين انديشه باطلي به آن حقيقت راستين ضميمه گرديد، در ذهن برخي از مردم ساده و بي اطلاع كه اصل پذيرفتن معجزه هاي راستين براي آنان خالي از اشكال و ابهام نيست، چه اثر سوئي خواهد گذارد!.اين نمونه را براي اين ياد آور شديم كه از اين به بعد در نقل معجزات پيامبران و پيشوايان بزرگ اسلام راه احتياط را در پيش بگيريم تا موضوعي را در مدارك صحيح نبينيم و يا صحت آن را از دانشمندان بزرگ نشنويم از نقل آنها خود داري نماييم و تصور نكنيم كه بازگويي اين نوع مطالب مقام و شخصيت آنان را در اجتماع بالا مي برد، بلكه زيان اين نوع افسانه ها و لطمه اي كه بر مقام و شخصيت آنان در نظر مردم وارد مي كند بيش از منافع زودگذر آنهاست.
چرا پيامبر اسلام با قرآن (تحدى) نمود
با اين كه پيامبر اسلام به جز قرآن معجزه هاي ديگري نيز داشت، اما بيشتر به قرآن تكيه مي كرد و در اثبات نبوت خويش به آن استناد مي جست و پيوسته مخالفان را به معارضه با آن دعوت مي نمود و هم اكنون معجزه جاويدان اسلام همان قرآن است كه مرزهاي زمان و مكان را درهم شكسته و بسان مشعلي فروزان، بر تارك اعصار مي درخشد و در هر عصر و زماني سندي زنده و آيتي درخشان و دليلي گويا بر آسماني بودن آيين اسلام به شمار مي رود.ممكن است سؤال شود چرا پيامبر اكرم در ميان معجزات خود به قرآن تكيه مي كرد و چرا اين معجزه در ميان معجزات ديگر او درخشندگي خاصي دارد و به عبارت ديگر، چه خصوصيتي در زمان پيامبر و يا در آيين وي وجود داشت كه نخستين روزي كه برانگيخته گرديد، خدا او را با اين معجزه مجهز ساخت اين سؤالي است كه بايد به آن پاسخ قاطع و روشن داد.
معجزه بايد هماهنگ با فن رايج زمان باشد
پاسخ اين سؤال را بايد در اوضاع و شرايط پيامبران و آورندگان معجزه ها جستجو نمود، زيرا شرايط محيط هر پيامبري ايجاب مي كرد كه او به معجزه خاصي مجهز گردد و در صحنه مبارزه، با حربه مخصوصي وارد كار شود.توضيح اين كه: كساني مي توانند معجزه پيامبران را بشناسند كه خود در آن رشته و فن تخصص داشته باشند؛ زيرا دانشمندان هر فن، به خصوصيات و رموز و ريزه كاري هاي آن، احاطه كامل و آشنايي دقيق دارند و بر اثر اين تشخيص، بهتر از ديگران به معجزه و يا غير معجزه بودن آن پي مي برند. ولي درهاي شك و ترديد پيوسته به روي افراد كم اطلاع باز است. آنان مادامي كه به اصول فني اي كه معجزه به آن شباهت دارد مسلط نباشند، هرگز نمي توانند به طور مستقيم حق را از باطل، اعجاز را از سحر و جادو و صنعت را از معجزه تشخيص دهند.در زمان حضرت موسي (جادوگرى) به اوج خود رسيده بود و جادوگران در سرزمين مصر فراوان بودند، از اين جهت خداوند نبوت حضرت موسي را با عصا و يد بيضا همراه ساخت تا جادوگران كه به حدود و خصوصيات جادو و تفاوت آن با معجزه بيش از ديگران آگاهي داشتند، در اين باره بينديشند و داوري كنند كه معجزات نه گانه موسي از حدود جادو بيرون بوده و در پايه اي است كه از مرز قدرت و نيروي بشري خارج است و اگر تمام متخصصان فن جادو دانش و بينش خود را گرد آورند، نمي توانند به مقابله و معارضه با آن برخيزند؛ بنابراين برهان نبوت موسي از سنخ جادو نيست و حقيقتي جز جادو دارد، از اين جهت جادوگران بدون اين كه از خشم و تهديد فرعون بترسند ايمان خود را به رسالت موسي اعلام داشتند.در زمان حضرت مسيح، طب يوناني رواج داشت و پزشكان زمان وى، در كشور يونان و مستعمرات آن، مانند سوريه و فلسطين طبابت هاي شگفت انگيزي انجام مي دادند. از اين جهت اراده حكيمانه خدا بر اين تعلق گرفت كه برهان رسالت حضرت مسيح را چيزي قرار دهد كه از نظر ظاهر شبيه فن رايج آن عصر باشد و براي همين جهت رسالت و دعوت او را با كارهاي شگفت انگيزي مانند شفاي بيماران صعب العلاج همراه ساخت كه دانشمندان و متخصصان فن پزشكي آن عصر، قضاوت كنند كه كارهاي او از حدود توانايي بشر بيرون است و ارتباطي با فن پزشكي ندارد، بلكه او در اين كار از نيروي مافوق طبيعت مدد مي گيرد.