در قوانين اسلام به نيازمندي هاي مادي و معنوي انسان توجه كامل شده است.وجود انسان تركيبي است از جسم و روح و نياز او به امور مادي و لذايذ جسماني كمتر از نياز او به امور معنوي نيست.انسان يك واحد صنعتي نيست كه تنها تأمين بنزين بدن او (غذا) نيازهاي او را برطرف سازد و بهره گيري از لذايذ جسماني براي او يك زندگي سعادتمندانه اي پي ريزي كند، هم چنان كه او فرشته نيست كه تنها براي عبادت و پرستش ساخته شده باشد و غرق شدن در معنويات و روي گرداني ازمظاهر طبيعت او را به كمالي كه براي آن آفريده شده است، برساند. از اين جهت اسلام در تشريع قوانين خود، جنبه هاي مادي و معنوي او را در نظر گرفته و به جهت خاصي ازماده يا معنا توجه ننموده است.آيين كنوني مسيح در دعوت به امور معنوي راه افراط را در پيش گرفته و رهبانيت و زندگي در ديرها و شكاف كوه ها و نقاط دور از اجتماع را متن آيين خود قرار داده است و انسان ها را از مداخله در امور اجتماعي و سياسي بازداشته است و به افراد دستور مي دهد كه در برابر ظلم و ستم مهر خاموشي بر لب زنند و اگربر چهره كسي سيلي زدند آن سوي صورت را نيز در اختيار ظالم بگذارد تا سيلي ديگري بزند. (14) .و از اين رو در مجموع اناجيل چهارگانه حتي يك قانون سياسي و اجتماعي به چشم نمي خورد و در سراسر اين كتاب ها جز شرح حال حضرت مسيح و يك سلسله برنامه هاي اخلاقي چيز ديگري پيدا نمي شود.آيين كنوني يهود درست در نقطه مقابل آيين مسيح قرار گرفته و در سراسر تورات حتي يك اشاره هم به معاد و روز رستاخيز وجود ندارد، و در توجه به امور مادي آن چنان راه افراط را در پيش گرفته است كه اثر وضعي اطاعت و فرمانبرداري را ثروتمندي و تسلط بر مردم، و اثر وضعي معصيت و گناه را مرگ و از دست دادن مال و قدرت مي داند. (15) .