حيا، لباس اسلام - پندهای امام صادق (علیه السلام) به ره جویان صادق نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

پندهای امام صادق (علیه السلام) به ره جویان صادق - نسخه متنی

محمد تقی مصباح یزدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حيا، لباس اسلام

درباره حيا و مصاديق و آثار آن، مضامين مختلفى در قرآن كريم آمده است. از باب مثال، كلمه «استحياء» در داستان حضرت موسى (عليه السلام) و دختران شعيب آمده است؛ آن جا كه مى فرمايد: فَجاءَتْهُ إِحْداهُما تَمْشِي عَلَى اسْتِحْياء.(1) هم چنين روايات بسيارى درباره اهميت حيا و فضايل آن، مخصوصاً براى خانم ها، وارد شده كه جاى تأمّل و دقت فراوان دارد. مضمون بعضى از اين روايات اين است كه «حيا» و «ايمان» با يكديگر تلازم دارند؛ به اين معنا كه اگر حيا از انسان سلب شود، ايمان هم از بين خواهد رفت. در برخى ديگر از روايات به اين نكته اشاره شده استكه كار انسان بى حيا به آن جا مى كشد كه ربقه اسلام از گردنش برداشته مى شود؛ يعنى خداى ناكرده از كفر سر در مى آورد.(2) هم چنين رواياتى به اين مضمون داريم كه اگر اراده خداوند بر اين قرار بگيرد كه كسى يا قومى را هلاك كند، يعنى به خاطر اعمال بدشان بخواهد آنها را مؤاخذه نمايد، حيا را از ايشان مى گيرد: اذا اراد اللّهُ عزّ و جل هلاكَ عبد نَزَعَ منهُ الحياء.(3) حيا كه از انسان گرفته شد، ديگر حيات حقيقى براى وى مفهومى نخواهد داشت.

متأسفانه گاهى از اين مسأله سوء برداشت مى شود و برخى حيا را با هر نوع خجالت كشيدن مساوى مى گيرند. بر اين اساس، چنين نتيجه گيرى مى كنند كه چون خجالت كشيدن موجب سلب اعتماد به نفس مى گردد و افراد خجالتى معمولاً موفقيتى در اجتماع ندارند، پس نبايد زياد روى مسأله حيا تأكيد كرد! اين سوء برداشت از آن جا ناشى مى شود كه مفهوم حيايى كه مورد تأكيد نظام ارزشى اسلام مى باشد، به درستى تبيين نگرديده است. چطور ممكن است كه حيا با آن ارزش بالايى كه دارد آن قدر تنزل پيدا كند كه با كم رويى ها و خجالت كشيدن هاى بى جا مساوى تلقى شود؟! براى اين كه مطلب روشن شود، بايد دقتى در خود اين مفهوم داشته باشيم؛ يعنى صرف نظر از جنبه اخلاقى، آن را به عنوان يك پديده روان شناختى مورد مطالعه قرار دهيم.

«حيا» در روان شناسى به عنوان يكى از انفعالات روانى معرفى مى شود. يكى از ويژگى هاى كلى حالات روانى اين است كه با هيچ تعريف خاصى نمى توان آنها را به كسى كه فاقد آنها است، شناساند. براى مثال، شما نمى توانيد به كسى كه هنوز برايش حالت تعجب پيش نيامده، بفهمانيد تعجب به چه معنا است. مفهوم عشق نيز از همين مقوله است؛ يعنى تا انسان مزه آن را نچشيده باشد، نمى تواند حقيقت آن را درك كند. بنابراين، با صرف تعريف از اين گونه مفاهيم، نمى توان به حقيقت آن حالات روحى پى برد. حيا هم چنين خصوصيتى دارد، منتها چون براى همه انسان ها كمابيش اين حالت پيش مى آيد، مى توانند آن را درك كنند.

در روايتى، مُفَضَّل بن عمر از امام صادق (عليه السلام) نقل مى كند كه آن حضرت مى فرمايند: آن خصلتى كه خداوند ويژه انسان ها قرار داده و حيوانات از آن محرومند، حيا است.

بركات بسيارى بر حيا مترتب است. بسيارى از مردم هستند كه اگر اين خصلت را نداشته باشند، به هيچ اصل اخلاقى پاى بند نمى شوند؛ به تعهدات خود عمل نمى كنند، امانت ها را به صاحبانشان برنمى گردانند، دروغ مى گويند و به تدريج به همه صفات پست آلوده مى شوند. آنچه موجب مى شود مردم از بسيارى رذايل اخلاقى مصون بمانند، حيا است.

در مورد منشأ به وجود آمدن حيا در انسان بايد بگوييم دو چيز منشأ آن مى شود: يكى تمايل انسان به بى عيب و نقص بودن، و يكى هم علاقه به پوشاندن عيوب احتمالى خود از ديگران. انسان هنگامى از چيزى خجالت مى كشد كه بداند عيبى از او ظاهر شده و ديگرى نسبت به آن آگاهى پيدا كرده است.

اگر از انسان رفتار زشتى سر بزند كه ديگران بفهمند؛ يعنى عيب زشتى كه در وجودش نهفته است بر ديگران ظاهر شود، حالتى به وى دست مى دهد كه همان خجالت كشيدن است. اين حالت، حالت مطلوبى براى انسان نيست، بلكه حالتى رنج آور و ناراحت كننده است. به حسب همان روايتى كه از امام صادق (عليه السلام) نقل شد، فايده اين كار اين است كه انسان براى جلوگيرى از بروز چنين حالتى، سعى مى كند كار زشتى مرتكب نشود تا مبادا در نزد ديگران عيوبش آشكار گردد و موجب خجالت و سرافكندگى اش شود. انسان فطرتاً به گونه اى آفريده شده است كه اگر متوجه شود عيوبش بر ديگران ظاهر شده و يا احتمال بدهد كه ممكن است ديگران به عيوب وى پى ببرند، ناراحت مى شود و درصدد برمى آيد تا عيب خود را بپوشاند. اين حالت، در اصطلاح منطق، از اَعراض خاص انسان است كه انسان را از حيوان متمايز مى سازد. در قرآن مى خوانيم كه وقتى حضرت آدم و حوا از شجره منهيه تناول كردند، عورتشان (= عيوبشان) ظاهر شد. حال اين كه تناول از آن درخت چه رابطه اى با ظاهر شدن عورت آنها داشته، بستگى به اين دارد كه آن شجره منهيه و آثار مترتب بر آن را چه بدانيم؛ آيا اثر طبيعى درخت اين بود كه وقتى از آن تناول كردند، اين عيوب برايشان پديد آمد و يا اين كه پس از تناول از درخت، متوجه عورتشان شدند؟ ما فرض را بر اين مى گيريم كه آن شجره منهيه موجب شد تا غريزه شهوت در انسان پديد آيد و اندام مربوط به آن نيز در وجود وى ظاهر گردد. از اين رو، آدم و حوا متوجه اين اندام شدند و درصدد پوشاندن آن برآمدند. لذا از برگ درختان بهشتى براى ستر عورت خود استفاده كردند: فَلَمّا ذاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما وَ طَفِقا يَخْصِفانِ عَلَيْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ؛(4) پس چون آن دو از آن درخت تناول كردند، شرمگاهشان بر ايشان آشكار شد و به چسباندن برگ هاى درختان آغاز كردند.

بنابراين، معلوم مى شود كه اين امرى فطرى است كه انسان نمى خواهد زشتى هاى وجودش را ديگران ببينند و اگر عيوبش بر ديگران آشكار گردد، حالت خجالت به وى دست مى دهد. اين حالت ناراحت كننده، همان حيا است. يكى از اوصاف حضرت آدم و ساير انبيا و اوصيا اين بوده كه حياى زيادى داشتند؛ يعنى از ظهور عيوبشان بسيار خجالت مى كشيدند. درباره سلمان فارسى نيز آمده است كه از فرط حيا، هيچ گاه در طول عمر طولانى خود به عورت خويش نگاه نكرد.

اگر انسان از اين كه وجودش عيب ناك باشد، باكى نداشته باشد و هيچ گاه از اين حالت ناراحت نشود، هر رفتار زشتى ممكن است از او سر بزند. انسان براى اين كه خجالت بكشد، بايد ذاتاً خواهان بى عيب و نقص بودن باشد. علاقه به كرامت نفس كه فرعِ حبّ ذات است، لازمه وجود انسان مى باشد. از اين رو، اگر انسان احساس نمايد كه برخى از امور با كرامت نفسش منافات دارد، درصدد رفع آنها برمى آيد. انسان براى اين خجالت مى كشد كه دوست دارد از هر جهت كامل باشد. علاقه به كرامت نفس و آبرومندى وقتى با رغبت به پوشاندن عيوب از ديگران همراه شد، حالت خجالت براى انسان پديد مى آيد. اگر خداوند حبّ نفس و حبّ كرامت نفس را در وجود انسان قرار نداده بود، چه بسا هيچ گاه انسان دنبال كسب كمالات و فضايل اخلاقى نمى رفت.


(1). قصص (28)، 25.

(2). نظير اين روايت كه از امام باقر (عليه السلام) نقل شده است: الحياءُ والايمانُ مقرونانِ فى قَرْن فاذا ذَهَبَ اَحَدُهما تَبِعَهُ صاحبُهُ؛ حيا و ايمان قرين يكديگرند، پس هرگاه يكى از آنها برود ديگرى نيز خواهد رفت. بحارالانوار، ج 78، باب 22، روايت 5.

(3). اصول كافى، ج 2، ص 291، روايت 10.

(4). اعراف (7)، 22.

/ 123