اشكال مختلف ارتباط انسان ها با يكديگر - پندهای امام صادق (علیه السلام) به ره جویان صادق نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

پندهای امام صادق (علیه السلام) به ره جویان صادق - نسخه متنی

محمد تقی مصباح یزدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اشكال مختلف ارتباط انسان ها با يكديگر

يكى از مسايل اخلاقى، نوع رابطه انسان ها با يكديگر است كه داراى جهات مختلفى مى باشد. انسان ها در معاشرتشان با يكديگر گاهى دچار حالت افراط و تفريط مى شوند. بعضى ها آن قدر خشك و عبوس برخورد مى كنند كه هيچ كس رغبت نمى كند با آنها معاشرت نمايد، از آن طرف هم انسان هاى منفعلى هستند كه هر كسى و در هر حالى مى تواند آنها را تحت تأثير قرار بدهد. اين افراط و تفريط ها در روابط انسانى، هر دو مذموم است. از يك طرف، انسان نبايد آن قدر خشن و تندخو و عبوس باشد كه ديگران رغبتى در معاشرت با او نداشته باشند و از سوى ديگر، نبايد آن قدر منفعل باشد كه هر كسى و به هر صورتى بتواند در او اثر بگذارد. خداوند انسان ها را براى يكديگر نعمت قرار داده است. آنها بايد در يكديگر تأثير و تأثر داشته باشند؛ هر يك به ديگرى نفعى برساند، البته در جهت تكامل فرد مقابل. بنابراين انسان ها بايد با يكديگر تعامل داشته باشند تا هدف زندگى اجتماعى تأمين گردد. اگر بنا باشد كه همه افراد عبوس و خشن باشند، طبيعى است كه اُلفتى بين آنها برقرار نمى شود، تعامل و همكارى و دوستى و صميميتى هم نخواهد بود و در نتيجه از يكديگر استفاده اى هم نخواهند برد. حال آن كه خداوند آنها را نعمت براى هم قرار داده كه از يكديگر بهره ببرند. چنان چه اين مهم تحقق نيابد، در واقع نقض غرض شده است.

نكته حايز اهميت در اين زمينه اين است كه هميشه نبايد يك نفر منفعل باشد و يك نفر مؤثر. براى اين كه فرد هميشه منفعل واقع نگردد، بايد براى خودش شخصيتى قايل باشد؛ اين طور نباشد كه در مقابل همه چيز و همه كس سر تسليم فرود آورد و هر كسى، در هر وقتى و به هر صورتى بتواند او را تحت تأثير قرار دهد. نرم بودن بيش از حد، علاوه بر اين كه موجب انفعال فرد مى گردد، اصلاً شخص را در نظر ديگران خوار و زبون مى كند به گونه اى كه از چشم مردم مى افتد و مردم او را يك انسان پَست و فرومايه تلقى مى كنند و به او بها و اهميتى نمى دهند. بنابراين انسان نه بايد آن قدر خشك و خشن باشد كه مردم از نزديك شدن به او كراهت داشته باشند و نه آن قدر نرم و منفعل كه هيچ مقاومتى در مقابل ديگران نداشته باشد. اگر چنين بود، همه به چشم حقارت به او مى نگرند: و لاتَكُنْ فَظّاً غليظاً يَكْرَهُ النّاسُ قُرْبَكَ و لاتَكُنْ واهِناً يُحَقِّرُكَ مَنْ عَرَفَكَ. انسان بايد به گونه اى رفتار كند كه هم مردم با رغبت با او تعامل داشته باشند و هم كاملاً در اختيار ديگران نباشد تا از تفكر و عبادت و زندگى خود باز نماند.

هر كسى با توجه به شرايط سنى و ارثى و نيز استعدادهاى جسمى و فكرى خود، از جايگاه و پايگاه اجتماعى خاصى در جامعه برخوردار است. طبعاً كسانى در جامعه از نظر اجتماعى داراى موقعيت بالاترى هستند و كسانى نيز در مرتبه پايين ترى قرار دارند. معمولا هر موقعيتى كه انسان در اجتماع داشته باشد، يك مرتبه بالاتر و پايين تر آن را ديگران دارند. انسان چگونه بايد روابط خود را با ديگران در اين جهت تنظيم نمايد؟ انسان نمى تواند سلسله مراتب اجتماعى را ناديده بگيرد و چنين بپندارد كه چون روح صفا و معنويت، مطلوب اسلام است، لذا همه را بايد در يك سطح تلقى كرد. اين تصور نادرستى است؛ زيرا خواه ناخواه در جامعه كسانى هستند كه موقعيتشان از ما بهتر است و در مرتبه بالاترى قرار دارند. مثلاً، استاد نسبت به شاگرد، مدير و كارفرما نسبت به كارمند و كارگر، و پدر نسبت به فرزند از موقعيت برترى برخوردارند، و يا مثلاً در ارتش و نيروهاى انتظامى سلسله مراتب شناخته شده اى وجود دارد. آيا انسان به اين بهانه كه در اسلام همه افراد مساوى هستند، مى تواند در مقام رقابت، خصومت، كارشكنى و نافرمانى با كسانى برآيد كه موقعيت اجتماعى بهترى در جامعه دارند؟

درست است كه روايات بسيارى در زمينه مساوى بودن مردم وجود دارد ـ از جمله اين روايت كه مى فرمايد: النّاسُ سَواءٌ كَاَسْنانِ المِشْطِ؛(1) همه مردم مانند دندانه هاى شانه با هم مساوى هستند ـ اما معناى صحيح اين گونه روايات اين نيست كه در سلسله مراتب اجتماعى، موقعيت هاى افراد بايد ناديده گرفته شود، بلكه به اين معنا است كه همه مردم در مقابل خدا و قانون مساوى هستند. روابط اجتماعى در مواردى ايجاب مى كند كه اين سلسله مراتب محفوظ باشد. بنابراين انسان بايد به كسى كه در مرتبه اجتماعى بالاترى قرار دارد احترام بگذارد و در مقام ستيزه جويى و رقابت خصمانه با او برنيايد. معمولاً چنين حالت هايى در افراد ضعيف النفس به چشم مى خورد. بخش عمده اى از پرخاش گرى ها ناشى از احساس حقارت است. انسان گاهى براى جبران احساس حقارتش، با كسى كه موقعيت اجتماعى بالاترى دارد درمى افتد تا از اين طريق خود را هم سطح او جلوه دهد!

در هر صورت، از آن جا كه حفظ اين سلسله مراتب به نفع جامعه اسلامى است، انسان بايد آنها را رعايت كند. مادامى كه اين شرايط محفوظ است و موقعيت هاى اجتماعى به صورت معقول برقرار مى باشد، انسان نبايد با كسى كه از نظر اجتماعى در در مرتبه اى بالاتر از خودش قرار دارد ستيزه جويى كند. انسان مؤمن بايد موقعيت اجتماعى خود را درك كند و براى حفظ مصالح جامعه نسبت به كسانى كه مرتبه بالاترى دارند احترام قايل باشد و با آنها درنيفتد: و لاتَشارِّ مَنْ فَوْقَكَ. اين فراز از سخن حضرت مؤيد اين مطلب است كه در اسلام سلسله مراتب اجتماعى پذيرفته شده است و اين گونه نيست كه افرادى كه در موقعيت هاى مختلف اجتماعى هستند يكسان باشند.

از سوى ديگر، انسان نبايد به كسانى كه از نظر موقعيت هاى اجتماعى پايين تر از او قرار دارند به چشم حقارت بنگرد؛ اگر احترام لازم را به آنها نمى گذارد، دست كم ايشان را به تمسخر نگيرد و حقير نشمارد. خداوند متعال در قرآن مى فرمايد: لا يَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْم عَسى أَنْ يَكُونُوا خَيْراً مِنْهُمْ؛(2) هرگز نبايد قومى قوم ديگر را مسخره و استهزا كنند، شايد آن قوم كه مسخره شان مى كنند بهتر از ايشان باشند. چه بسا همين افرادى كه امروز زيردست هستند، فردا زبردست شوند و استعدادهايشان شكوفا گردد. اخلاق اسلامى اقتضا مى كند كه مردم نسبت به زيردستان خود به چشم حقارت نگاه نكنند و به آنها احترام بگذارند: و لاتَسْخَرْ بِمَنْ هُوَ دونَكَ.


(1). بحارالانوار، ج 78، باب 23، روايت 108.

(2). حجرات (49)، 11.

/ 123